مشاعره

ElnaZ☆ · 21/11/23

-FãTéMęH- گفت:
دردِ عشقی کشیده‌ام که مَپُرس
زهرِ هجری چشیده‌ام که مَپُرس

سـ*ـاقی بده پیمانه‌ای ز آن می که بی‌خویشم کند
بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند

moh@mad · 21/11/23

yousfi گفت:
سـ*ـاقی بده پیمانه‌ای ز آن می که بی‌خویشم کند
بر حسن شورانگیز تو عاشق‌تر از پیشم کند

دوباره می نویسمت کنار بیت آخرم
وچکه چکه می چکم به سطر های دفترم

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیال باورم

-FãTéMęH- · 21/11/23

من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست

moh@mad · 21/11/23

-FãTéMęH- گفت:
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست

تا میکش و جوهر دو سخنور داریم
شأن دگر و شوکت دیگر داریم

در میکده پیریم که میکش از ماست
در معرکه تیغیم که جوهر داریم

-FãTéMęH- · 21/11/23

مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را می‌کند تماشایی

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که می‌رویم به داغ بلندبالایی

moh@mad · 21/11/23

-FãTéMęH- گفت:
مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را می‌کند تماشایی

به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که می‌رویم به داغ بلندبالایی

یار عاشق را به روز سخت می باید شناخت
ور نه در ایام دیگر مدعی بسیار هست

ElnaZ☆ · 21/11/23

moh@mad گفت:
یار عاشق را به روز سخت می باید شناخت
ور نه در ایام دیگر مدعی بسیار هست

تو می‌رسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر، گذارم نیست

moh@mad · 21/11/23

yousfi گفت:
تو می‌رسی به عزیزان سلام من برسان
که من هنوز بدان رهگذر، گذارم نیست

تیغ مژگانت به آب ناز دامن می‌کشد
چشم مخمورت به‌خون تاک می‌بندد حنا

ابروی مشکینت از بار تغافل‌گشته خم
مانده‌زلف سرکشت ز اندیشهٔ دلها دوتا

-FãTéMęH- · 21/11/23

اول به هزار لطف بنواخت مرا

آخر به هزار غصه بگداخت مرا

moh@mad · 24/11/23

-FãTéMęH- گفت:
اول به هزار لطف بنواخت مرا

آخر به هزار غصه بگداخت مرا

از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت
آن ناز نگه‌دزد که پاس نظرش داشت

فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم
صیاد ز مرغان دگر بسته‌ترش داشت

وحشی بافقی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی