مشاعره

*AsAl* · 28/9/23

در آینه یک مرد نشستست هنوز
مرد است که از پا ننشستست هنوز

یک مرد که از چشم تو افتاد و شکست
مرد است، ولی خانه ات آباد شکست

Delvin22 · 28/9/23

*AsAl* گفت:
در آینه یک مرد نشستست هنوز
مرد است که از پا ننشستست هنوز

یک مرد که از چشم تو افتاد و شکست
مرد است، ولی خانه ات آباد شکست

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

-FãTéMęH- · 29/9/23

Delvin22 گفت:
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم

مولوی

Delvin22 · 29/9/23

-FãTéMęH- گفت:
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم

مولوی

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم

moh@mad · 30/9/23

Delvin22 گفت:
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم

می خرامد غزلی تازه در اندیشه ی ما
شاید آهوی تو رد می شود از بیشه ی ما

دانه ی سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ی ما

Delvin22 · 3/10/23

moh@mad گفت:
می خرامد غزلی تازه در اندیشه ی ما
شاید آهوی تو رد می شود از بیشه ی ما

دانه ی سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ی ما

امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را

یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لـ*ـب بر لبی نابرگرفته کام را

هم تازه‌رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ‌دل
کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را

گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت می‌دهی
جز سر نمی‌دانم نهادن عذر این اقدام را

چون بخت نیک‌انجام را با ما به کلی صلح شد
بگذار تا جان می‌دهد بدگوی بدفرجام را

سعدی عَلَم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان
ما بت پرستی می‌کنیم آن گه چنین اصنام را

-FãTéMęH- · 4/10/23

آن دل که به شاهد نهان درنگرد

کی جانب ملکت جهان درنگرد

بی‌زار شود ز چشم در روز اجل

کان روی رها کند به جان درنگرد

moh@mad · 4/10/23

-FãTéMęH- گفت:
آن دل که به شاهد نهان درنگرد

کی جانب ملکت جهان درنگرد

بی‌زار شود ز چشم در روز اجل

کان روی رها کند به جان درنگرد

دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد
عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود

آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

ElnaZ☆ · 21/11/23

^moon shadow^ گفت:
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد

در تماشایِ تو از بَس کرده‌ام قالب تهی
هر که می‌بیند مرا بی‌جان تصوّر می‌کند

-FãTéMęH- · 21/11/23

دردِ عشقی کشیده‌ام که مَپُرس
زهرِ هجری چشیده‌ام که مَپُرس

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین