مشاعره

moh@mad · 20/9/23

*AsAl* گفت:
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوشست

تاج سر دادمش و سیم زر اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت

دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه عاشقی ما سر و سامان نگرفت

*AsAl* · 20/9/23

تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

moh@mad · 21/9/23

*AsAl* گفت:
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

ترا من دوست می‌دارم ندانم چیست درمانم
نه روی هجر می‌بینم نه راه وصل می‌دانم

نپرسی هرگز احوالم نسازی چارهٔ کارم
نه بگذاری که با هرکس بگویم راز پنهانم

~Hasti~ · 25/9/23

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران

Delvin22 · 26/9/23

~Hasti~ گفت:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران

نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛

نه دستت را به دستى دلخوش؛

-FãTéMęH- · 26/9/23

Delvin22 گفت:
نه آرامشت را به چشمى وابسته کن؛

نه دستت را به دستى دلخوش؛

شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي

moh@mad · 28/9/23

-FãTéMęH- گفت:
شب فراق نداند که تا سحر چند است مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي

تو و تسبیح و مصلا و ره زهد و صلاح
من و میخانه و زنار و ره دِیر و کنشت

منعم از می مکن ای صوفی صافی که حکیم
در ازل طینت ما را به می ناب سرشت

حافظ

~ĤaŊaŊeĤ~ · 28/9/23

moh@mad گفت:
تو و تسبیح و مصلا و ره زهد و صلاح
من و میخانه و زنار و ره دِیر و کنشت

منعم از می مکن ای صوفی صافی که حکیم
در ازل طینت ما را به می ناب سرشت

حافظ

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم…

moh@mad · 28/9/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم…

مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی

من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی

سعدی

Delvin22 · 28/9/23

moh@mad گفت:
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی

من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی

سعدی

یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایت‌ها بود

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار زبان

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین