مشاعره با حرف ح

Delvin22 · 12/9/23

moh@mad گفت:
حیف است حرف عشق ز ما نشنود کسی
بوی گل از نسیم صبا نشنود کسی

از بت پرست وقت تماشای حسن تو
حرفی به غیر نام خدا نشنود کسی

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد

moh@mad · 14/9/23

Delvin22 گفت:
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد

حالیا دست کریم تو برای دل ما
سر پناهی است در این بی سروسامانی ها

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سر انگشت تو آغاز گل افشانیها

-FãTéMęH- · 23/9/23

حالِ دل با تو گفتنم هـ*ـوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم هـ*ـوس است

حافظ

moh@mad · 23/9/23

~ f@tii ~ گفت:
حالِ دل با تو گفتنم هـ*ـوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم هـ*ـوس است

حافظ

حق ندارم به کسی از تو شکایت بکنم
داستانی که دروغ است روایت بکنم
شکل بوییدن تو با دل من کاری کرد
که به یک شاخه گل سرخ حسادت بکنم

Delvin22 · 23/9/23

moh@mad گفت:
حق ندارم به کسی از تو شکایت بکنم
داستانی که دروغ است روایت بکنم
شکل بوییدن تو با دل من کاری کرد
که به یک شاخه گل سرخ حسادت بکنم

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه‌دارد

-FãTéMęH- · 23/9/23

حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست

دلی گرفته در آیینه های افسرده است

Delvin22 · 24/9/23

~ f@tii ~ گفت:
حکایت تو که دنیا تو را نیازرده ست

دلی گرفته در آیینه های افسرده است

حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است

تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود

-FãTéMęH- · 24/9/23

Delvin22 گفت:
حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است

تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود

حراج عـشـق وتاراج جوانی وحشت پـیـری

در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

Delvin22 · 26/9/23

حرمت چشم ترم آهسته آهسته شکست

قدر دل را دلبرم آهسته آهسته شکست

بس که از دست زمانه تازیانه خورده ام

در دل شب پیکرم آهسته آهسته شکست

-FãTéMęH- · 26/9/23

حسودان به پیغمبر هاشمی

ببستند از اینگونه بس افترا

( ملک الشعرای بهار )

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی