مشاعره با حرف ر

moh@mad · 20/9/23

SelmA گفت:
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل، رونق گیاه ندارد

رنگ رؤیا زده‌ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیایی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدایی را

SelmA · 20/9/23

moh@mad گفت:
رنگ رؤیا زده‌ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیایی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدایی را

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منَّت خاک درت بر بصری نیست که نیست

moh@mad · 20/9/23

SelmA گفت:
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منَّت خاک درت بر بصری نیست که نیست

راه تردید، مسیر گذر عاشق نیست
چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم

پدرانم همه سرگشته ی حیرت بودند
من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم

-FãTéMęH- · 23/9/23

رونق عهد شباب است دگر بُستان را
می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را

حافظ

moh@mad · 23/9/23

~ f@tii ~ گفت:
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را

حافظ

راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من

عذر می‌گوید که یعنی خامشم
با تو می‌گوید دل هشیار من

Delvin22 · 23/9/23

moh@mad گفت:
راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من

عذر می‌گوید که یعنی خامشم
با تو می‌گوید دل هشیار من

روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام

-FãTéMęH- · 23/9/23

Delvin22 گفت:
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

Delvin22 · 24/9/23

~ f@tii ~ گفت:
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه ای هنوز و هزارت رقیب هست

-FãTéMęH- · 24/9/23

Delvin22 گفت:
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه ای هنوز و هزارت رقیب هست

روی دیدار توام نیست، وضو از چه کنم؟ دیگر از جامه ی صد وصله رفو از چه کنم؟

معین کرمانشاهی

Delvin22 · 26/9/23

روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی