مشاعره با حرف گ

moh@mad · 20/9/23

Delvin22 گفت:
گاه از غم او دست ز جان میشوئی
گه قصهٔ آ، به درد دل میگوئی

سرگشته چرا گرد جهان میپوئی
کو از تو برون نیست کرا میجویی....

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است

لیک دیوانه تر از من،دل شیدای من است

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است

لیک دیوانه تر از من،دل شیدای من است

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام

گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي

گفتم آباد توان ساخت دلم را گفتا
حسن این خانه همین است که ویران ماند

جز ندامت ثمری عشق ندارد آری
هر که شد در پی این کار پشیمان ماند

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
گفتم آباد توان ساخت دلم را گفتا
حسن این خانه همین است که ویران ماند

جز ندامت ثمری عشق ندارد آری
هر که شد در پی این کار پشیمان ماند

گر توکل مي کني در کار کن
کشت کن پس تکيه بر جبار کن

moh@mad · 23/9/23

Delvin22 گفت:
گر توکل مي کني در کار کن
کشت کن پس تکيه بر جبار کن

گل اگر دادت کسی مغرور من پر پر مکن
انچه با من کرده ای با دیگری دیگر مکن
عکس زیبایت اگر جا مانده در چشم کسی
ای خوشا بر چشم هایش چشم او را تر مکن

Delvin22 · 23/9/23

moh@mad گفت:
گل اگر دادت کسی مغرور من پر پر مکن
انچه با من کرده ای با دیگری دیگر مکن
عکس زیبایت اگر جا مانده در چشم کسی
ای خوشا بر چشم هایش چشم او را تر مکن

گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم

-FãTéMęH- · 23/9/23

گریه بی اختیارم ترجمان سوگ اوست
چون نگریم زین مصیبت اختیار از دست رفت
(یداله عاطفی)

***

گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز

که سایه از سر هیزمشکن هم وا نمیگیرد

استاد شهریار

Delvin22 · 23/9/23

~ f@tii ~ گفت:
گریه بی اختیارم ترجمان سوگ اوست
چون نگریم زین مصیبت اختیار از دست رفت
(یداله عاطفی)

***

گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز

که سایه از سر هیزمشکن هم وا نمیگیرد

استاد شهریار

گرگ اجل یکایک از این گله می برد

وین گله را ببین که چه آسوده می چرد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین