مشاعره با حرف ن

~Hasti~ · 18/9/23

نـــازنـــیـــنـــا مـــا بـــه نـــاز تـــو جــوانــی داده ایــم
دیــگــر اکــنــون بــا جــوانــان نــازکــن بـا مـا چـرا

Delvin22 · 18/9/23

moh@mad گفت:
نغمه آرام از من دیوانه می‌سازد جدا
خواب را از دیده این افسانه می‌سازد جدا

پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید

moh@mad · 20/9/23

Delvin22 گفت:
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید

ندارِ عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن سرخوشی و خمارم نیست

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
ندارِ عشقم و با دل سر قمارم نیست
که تاب و طاقت آن سرخوشی و خمارم نیست

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما

چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما

چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

نگارا جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی
تو را خوبی دو چندان آفریدند

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نگارا جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی
تو را خوبی دو چندان آفریدند

نام تو بسی تربیت نام عمر داد

زان روی که عدل تو چو عدل عمر آمد

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نام تو بسی تربیت نام عمر داد

زان روی که عدل تو چو عدل عمر آمد

نزنم نمک به زخمی که همیشگی است ، باری
که نه خسته ی نخستین نه خراب آخرینم

تب بـ*ـو*سه ایم از آن لـ*ـب به غنیمت است امشب
که نه آگه ام که فردا چه نشسته در کمینم

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نزنم نمک به زخمی که همیشگی است ، باری
که نه خسته ی نخستین نه خراب آخرینم

تب بـ*ـو*سه ایم از آن لـ*ـب به غنیمت است امشب
که نه آگه ام که فردا چه نشسته در کمینم

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

moh@mad · 21/9/23

Delvin22 گفت:
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

نمی آيد به چشمم هيچ‌کس غير از تو اين يعنی
به لطف عشق تمرين ميی کنم يکتاپرستی را

شکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت
فر افتادن ما آبرو بخشيد پستی را

Delvin22 · 21/9/23

moh@mad گفت:
نمی آيد به چشمم هيچ‌کس غير از تو اين يعنی
به لطف عشق تمرين ميی کنم يکتاپرستی را

شکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت
فر افتادن ما آبرو بخشيد پستی را

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار زبان

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین