مشاعره با حرف ل

moh@mad · 14/9/23

Delvin22 گفت:
لحظه ها را در یاب

پشت شیشه برف می بارد

پشت شیشه برف می بارد

در سکوت سـ*ـینه ام دستی

دانه‌ی أندوه می‌کارد

لاله زاری می شود عالم، اگر بیرون دهیم
داغهایی کز تو پنهان در جگر داریم ما

می کند ما را ز روی تلخ دریا بی نیاز
قطره آبی که در دل چون گهر داریم ما

*AsAl* · 14/9/23

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته‌ی سر بسته چه دانی خموش

moh@mad · 14/9/23

*AsAl* گفت:
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته‌ی سر بسته چه دانی خموش

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش

چون باده خورم با کف چون برگِ گلِ خویش
ای غنچه دهان، ساغر و پیمانه‌ی من باش

SelmA · 14/9/23

لـ*ـب لعل و خط مشکین، چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

moh@mad · 14/9/23

SelmA گفت:
لـ*ـب لعل و خط مشکین، چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

لـ*ـب شیرین تو هر دم شکرانگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

بر سر آمد ز جهان جزع تو در خونخواری
گرچه چشم من دل سوخته خونریزترست

SelmA · 14/9/23

moh@mad گفت:
لـ*ـب شیرین تو هر دم شکرانگیزترست
زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست

بر سر آمد ز جهان جزع تو در خونخواری
گرچه چشم من دل سوخته خونریزترست

لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و برما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم؟

moh@mad · 14/9/23

SelmA گفت:
لاله ساغرگیر و نرگس سرخوش و برما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم؟

لای موهای قشنگت تاجی از گل میزنم
در کنارت خوب من تا آسمان پل میزنم

می نشیم روبروی چشم زیبا و خمار
ساکت و مبهوت بر چشمان تو زل میزنم

SelmA · 14/9/23

moh@mad گفت:
لای موهای قشنگت تاجی از گل میزنم
در کنارت خوب من تا آسمان پل میزنم

می نشیم روبروی چشم زیبا و خمار
ساکت و مبهوت بر چشمان تو زل میزنم

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را

moh@mad · 14/9/23

SelmA گفت:
لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را

لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی
ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم

مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم
کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم

-FãTéMęH- · 25/9/23

moh@mad گفت:
لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی
ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم

مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم
کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته‌ی سر بسته چه دانی خموش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی