مشاعره با حرف ل

moh@mad · 28/9/23

~ĤaŊaŊeĤ~ گفت:
لاحول ولا دور کند آن غم را
گر دیو رسد جان بنی آدم را

لـ*ـذت بی‌کرانه ایست عشق شدست نام او
قاعده خود شکایتست ور نه جفا چرا بود

از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند
آن ترشی روی او روح فزا چرا بود

Delvin22 · 29/9/23

moh@mad گفت:
لـ*ـذت بی‌کرانه ایست عشق شدست نام او
قاعده خود شکایتست ور نه جفا چرا بود

از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند
آن ترشی روی او روح فزا چرا بود

لـ*ـب دریا، نسیم و آب و آهنگ،

شکسته ناله های موج بر سنگ.

مگر دریا دلی داند که ما را،

چه توفان ها ست در این سـ*ـینه تنگ

-FãTéMęH- · 29/9/23

لطفش آسایش ما مصلحت وقت ندید
ورنه از جانب ما دل نگرانی دانست

Delvin22 · 30/9/23

لباسهای اتو کشیده غبارگرفته

مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری

گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری

و به سر و روی خودت می پاشی

ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی

و خرج خودت می کنی

moh@mad · 30/9/23

Delvin22 گفت:
لباسهای اتو کشیده غبارگرفته

مهمانی ات را از کمد بیرون می آوری

گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری

و به سر و روی خودت می پاشی

ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی

و خرج خودت می کنی

لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد

هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست ...

Delvin22 · 3/10/23

moh@mad گفت:
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد

هر تنک حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست ...

لطف حق با تو مدارا ها کند

چون که از حد بگذزد رسوا کند

لـ*ـذت اندر ترک لـ*ـذت بود، ای آزادگان

ما گدایان ترک این لـ*ـذت نمی دانسته ایم

لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور

ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

-FãTéMęH- · 4/10/23

لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد

moh@mad · 4/10/23

-FãTéMęH- گفت:
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد

شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد

لـ*ـذت بی‌کرانه ایست عشق شدست نام او
قاعده خود شکایتست ور نه جفا چرا بود

از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند
آن ترشی روی او روح فزا چرا بود

-FãTéMęH- · 4/10/23

لـالـه در دامـن کـوه آمد و من بی رخ دوست
اشـک چـون لـالـه سـیـراب بـه دامـن کـردم

moh@mad · 5/10/23

-FãTéMęH- گفت:
لـالـه در دامـن کـوه آمد و من بی رخ دوست
اشـک چـون لـالـه سـیـراب بـه دامـن کـردم

لحظه ی بغـض نـشد حفـظ کنم چشـمم را
در دل ابـر نگهداری بـاران سخت است

کشتی کوچک من هر چه که محکم باشد
جستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار موسیقی

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین