خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*AsAl*

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/23
ارسال ها
385
امتیاز واکنش
1,371
امتیاز
168
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
15 روز 19 ساعت 16 دقیقه
درخواست ناظر دارم

نام رمان : بـ*ـو*سه مهتاب

ژانر : عاشقانه ، هیجانی ، کمی درام

نویسنده : Asal1387s

خلاصه : دختری به نام تپش که بخاطر سفر کاری مجبور به رفتن به برزیل میشه و در این راه هواپیما سقوط و تپش و شخصی دیگر در جزیره ای گم می شوند و...


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH و YaSnA_NHT๛

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
درخواست ناظر دارم

نام رمان : بـ*ـو*سه مهتاب

ژانر : عاشقانه ، هیجانی ، کمی درام

نویسنده : Asal1387s

خلاصه : دختری به نام تپش که بخاطر سفر کاری مجبور به رفتن به برزیل میشه و در این راه هواپیما سقوط و تپش و شخصی دیگر در جزیره ای گم می شوند و...
درود
ناظر شما: YaSnA_NHT๛
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما.. .:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

دختر اقیانوس

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
29/8/23
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
336
امتیاز
58
سن
24
محل سکونت
اقیانوس
زمان حضور
4 روز 17 ساعت 18 دقیقه
نام رمان: کوچه بی قراری

نویسنده: بهار کلاته (دختر اقیانوس)

ژانر:عاشقانه، اجتماعی

خلاصه: داستان، حول دختری به اسم دلارام میچرخه. دلارام پدر و مادرش رو به خاطر بیماری کرونا از دست میده و برای ادامه زندگیش، همراه خاله ای زندگی میکنه که سالها پیش همسرش رو از دست داده. اما این خاله پسری به اسم امیر ارسلان داره که دلارام از نوجوانی درگیر عشقی نافرجام بوده. باید دید تقدیر برای دلارام چه چیزی رقم خواهد زد؟

در کدام هوا نفس می کشی؟
در کدام خیابان؟
در کدام کوچه؟
شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟
نگرانِ من نباش
من جایم امن است
در غریب ترین کنجِ این دنیایم
در دورترین سیاره از خورشید
در سردترین غروبِ پاییزجا مانده ام میان کوچه پس کوچه های این شهر
مشکل کوچک بودن چمدانت نبود ، در دلت جا نمی شدم. تو رفتی و من ماندم و این غصه های بی پایان رفتنت.




مقدمه:

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لـ*ـب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
- ” از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است


تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!


روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لـ*ـب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“


باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نام رمان: کوچه بی قراری

نویسنده: بهار کلاته (دختر اقیانوس)

ژانر:عاشقانه، اجتماعی

خلاصه: داستان، حول دختری به اسم دلارام میچرخه. دلارام پدر و مادرش رو به خاطر بیماری کرونا از دست میده و برای ادامه زندگیش، همراه خاله ای زندگی میکنه که سالها پیش همسرش رو از دست داده. اما این خاله پسری به اسم امیر ارسلان داره که دلارام از نوجوانی درگیر عشقی نافرجام بوده. باید دید تقدیر برای دلارام چه چیزی رقم خواهد زد؟

در کدام هوا نفس می کشی؟
در کدام خیابان؟
در کدام کوچه؟
شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟
نگرانِ من نباش
من جایم امن است
در غریب ترین کنجِ این دنیایم
در دورترین سیاره از خورشید
در سردترین غروبِ پاییزجا مانده ام میان کوچه پس کوچه های این شهر
مشکل کوچک بودن چمدانت نبود ، در دلت جا نمی شدم. تو رفتی و من ماندم و این غصه های بی پایان رفتنت.




مقدمه:

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لـ*ـب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:
- ” از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است


تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!


روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لـ*ـب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“


باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
درود
ناظر شما: -FãTéMęH-

منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما.. .:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

دلبر وحشی

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
31/8/23
ارسال ها
16
امتیاز واکنش
154
امتیاز
38
سن
24
زمان حضور
1 روز 22 ساعت 0 دقیقه
های. درخواست ناظر برای رمان قفس تنگ. مرسی ازتون
ژانر: عاشقانه و غمگین


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MARIA₊✧

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
های. درخواست ناظر برای رمان قفس تنگ. مرسی ازتون
درود
ناظر شما: MARIA₊✧

منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما.. .:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MARIA₊✧

Z.a.H.r.A☆

مدیر تالار ماورا
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
  
عضویت
19/7/21
ارسال ها
1,348
امتیاز واکنش
9,398
امتیاز
333
محل سکونت
Otherworld
زمان حضور
168 روز 8 ساعت 55 دقیقه
نام :...
ژانر: تراژدی، عاشقانه، معمایی
خلاصه: آیا تاکنون حکایت عقرب و قورباغه را شنیده‌ای؟ وثوق قورباغه و غریزه‌ای که به صورت ناخودآگاه در وجود عقرب بود موجب موت قورباغه و در نهایت هلاکت عقرب شد. در جهانی که ما نیز به زیستن در آن مشغولیم، بسیاری از این حکایت ها در شرف وقوع و همانند طالع شومی است که ممکن شده برای هر احدی رقم بخورد.
محتملا عقرب هنگامی که به کام نیستی می‌رفت با خودش می‌اندیشید؛ ای کاش با قورباغه آشنا نمی‌شد و این گونه هر دو به راه هلاکت و نابودی مبتلا نمی‌شدند.
ناظر انتخابی: M O B I N A


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MARIA₊✧

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
نام :...
ژانر: تراژدی، عاشقانه، معمایی
خلاصه: آیا تاکنون حکایت عقرب و قورباغه را شنیده‌ای؟ وثوق قورباغه و غریزه‌ای که به صورت ناخودآگاه در وجود عقرب بود موجب موت قورباغه و در نهایت هلاکت عقرب شد. در جهانی که ما نیز به زیستن در آن مشغولیم، بسیاری از این حکایت ها در شرف وقوع و همانند طالع شومی است که ممکن شده برای هر احدی رقم بخورد.
محتملا عقرب هنگامی که به کام نیستی می‌رفت با خودش می‌اندیشید؛ ای کاش با قورباغه آشنا نمی‌شد و این گونه هر دو به راه هلاکت و نابودی مبتلا نمی‌شدند.
ناظر انتخابی: M O B I N A
درود
با ناظر پیشنهادی شما موافقت شد.
منتظر گفتگو از سوی ناظر باشید!
به امید موفقیت شما.. .:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Z.a.H.r.A☆

حدیث امن زاده

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
16/5/23
ارسال ها
488
امتیاز واکنش
2,493
امتیاز
183
سن
17
زمان حضور
11 روز 17 ساعت 10 دقیقه
با سلام.
نام رمان: حقیقت (فصل دوم رمان کین)
نویسنده: حدیث امن‌زاده، زینب عشقه
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
روایت مردی که پس از فهمیدن اصل وقایع شوم گذشته اش، برای یافتن خواهرش به ترکیه می‌رود. یک سال تمام دنبال خواهرش می‌گردد و هربار از هدفش دورتر و دورتر می‌شود؛ سرانجام آنقدر ناامید می‌شود که تصمیم به برگشت به ایران می‌گیرد تا اینکه یک روز نامه ای را پیدا می‌کند که گویای تمامی حقیقت هاست. نامه ای که طومار گذشته و آینده اش، زندگی و عشقش را درهم می‌پیچد...
*تعیین ناظر به عهده‌ی خودتان


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,861
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 23 دقیقه
با سلام.
نام رمان: حقیقت (فصل دوم رمان کین)
نویسنده: حدیث امن‌زاده، زینب عشقه
ژانر: تراژدی، عاشقانه
خلاصه:
روایت مردی که پس از فهمیدن اصل وقایع شوم گذشته اش، برای یافتن خواهرش به ترکیه می‌رود. یک سال تمام دنبال خواهرش می‌گردد و هربار از هدفش دورتر و دورتر می‌شود؛ سرانجام آنقدر ناامید می‌شود که تصمیم به برگشت به ایران می‌گیرد تا اینکه یک روز نامه ای را پیدا می‌کند که گویای تمامی حقیقت هاست. نامه ای که طومار گذشته و آینده اش، زندگی و عشقش را درهم می‌پیچد...
*تعیین ناظر به عهده‌ی خودتان
درود
ناظر شما: ~MOHADESE~
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما.. .:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و حدیث امن زاده
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا