مشاعره با حرف ا

~NIKA~ · 14/8/23

moh@mad گفت:
این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست

دل زنده میشود به امید وفای یار
جان رقص میکند به سماع کلام دوست

ای جان
چو رو نمودی
جان و دلم ربودی...
‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎
‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎

moh@mad · 14/8/23

~NIKA~ گفت:
ای جان
چو رو نمودی
جان و دلم ربودی...
‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎
‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎

از بس که خلق پشت نقاب ایستاده اند
باور نمیکنند من بی نقاب را

~NIKA~ · 14/8/23

moh@mad گفت:
از بس که خلق پشت نقاب ایستاده اند
باور نمیکنند من بی نقاب را

ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
جرم از تو نباشد، گنه، از بختِ منست...:)

moh@mad · 15/8/23

~NIKA~ گفت:
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
جرم از تو نباشد، گنه، از بختِ منست...:)

از صحبت مردم دل ناشاد گریزد
چون آهوی وحشی که ز صیاد گریزد

پروا کند از باده کشان زاهد غافل
چون کودک نادان که از استاد گریزد

~NIKA~ · 15/8/23

moh@mad گفت:
از صحبت مردم دل ناشاد گریزد
چون آهوی وحشی که ز صیاد گریزد

پروا کند از باده کشان زاهد غافل
چون کودک نادان که از استاد گریزد

از بس که ستم دیده‌ام از مردم عالم
از مردمک دیده‌ی خود هم گله دارم

moh@mad · 15/8/23

~NIKA~ گفت:
از بس که ستم دیده‌ام از مردم عالم
از مردمک دیده‌ی خود هم گله دارم

اینجا که منم قیمت دل هر دو جهان است
آنجا که تویی در چه حساب است دل ما

~NIKA~ · 15/8/23

moh@mad گفت:
اینجا که منم قیمت دل هر دو جهان است
آنجا که تویی در چه حساب است دل ما

امروز ما مهمانِ تو، مَستِ رُخِ خندانِ تو
چون نامِ رویَت می‌بَرَم، دل می‌رَوَد وَاللهْ زِ جا

moh@mad · 15/8/23

~NIKA~ گفت:
امروز ما مهمانِ تو، مَستِ رُخِ خندانِ تو
چون نامِ رویَت می‌بَرَم، دل می‌رَوَد وَاللهْ زِ جا

ای دیده دشتبان نگاهت به راه کیست
در خاطرت سواری طرز نگاه کیست

خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگه یست
آنجا که جلوه می‌کند و جلوه گاه کیست

~NIKA~ · 15/8/23

moh@mad گفت:
ای دیده دشتبان نگاهت به راه کیست
در خاطرت سواری طرز نگاه کیست

خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگه یست
آنجا که جلوه می‌کند و جلوه گاه کیست

آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور
گفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای من

~Hasti~ · 15/8/23

~NIKA~ گفت:
آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور
گفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای من

آن کس که دهد از ته جان دل را به یار
نیست غیر از جان و دل چیزی نثار
عشق اگر نبود نبودی کار تو
کی نمودی روی جانان یار تو

عاشقان را نیست هرگز هیچ کار
عاشقان را عشق بود این روزگار

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی تالار حقوق

مدیر آزمایشی تالار زبان

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین