مشاعره با اشعار خودمون

YaSnA_NHT๛ · 3/8/23

تورا از دور دیدم رنگ از رخسار رفت
خون در رگ یخ بست و دل انجا رفت… .

~ĤaŊaŊeĤ~ · 5/8/23

YaSnA_NHT๛ گفت:
تورا از دور دیدم رنگ از رخسار رفت
خون در رگ یخ بست و دل انجا رفت… .

تردید دارم که مرا دوست داری ای دلم؟!
عاشق دلی در سـ*ـینه‌ات پنهان داری ای دلم؟!

~Hasti~ · 16/9/23

بگذر ز غرورت و ببین چه کرده‌ای با من
بی تو به روزگار زمستان می‌ماند این تن

Delvin22 · 19/9/23

~Hasti~ گفت:
بگذر ز غرورت و ببین چه کرده‌ای با من
بی تو به روزگار زمستان می‌ماند این تن

ندانستی که دارم تو را دوست
نخواستی بداری من را دوست

MēLįKąღ · 19/9/23

تا ابد در دل ماست این بدکامی
شاید اندر سخن ما بود این کذابی

~Hasti~ · 25/9/23

ای مرهم زخمای من باری بپرس احوال من

این دل از این غم خون شود‌گر بگذری بر حال من

Delvin22 · 3/10/23

~Hasti~ گفت:
ای مرهم زخمای من باری بپرس احوال من

این دل از این غم خون شود‌گر بگذری بر حال من

نمی شوم ناامید از تو
ولی چیکار کنم با تو

رها1379 · 11/10/23

Delvin22 گفت:
نمی شوم ناامید از تو
ولی چیکار کنم با تو

وادی عشق تو ویرانم کرد
در غم هجر تو حیرانم کرد

moh@mad · 12/10/23

دوست دارم قهر کردن را
به عشق اشتی

رها1379 · 12/10/23

moh@mad گفت:
دوست دارم قهر کردن را
به عشق اشتی

یک بار جنون را پیشه کردم
در عشق کمی اندیشه کردم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی