مشاعره با حرف غ

moh@mad · 17/5/23

~MOBÍNA~ گفت:
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

*NiLOOFaR* · 19/5/23

غمت مباد و گزندت مباد و درد مَباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی

سعدی

moh@mad · 19/5/23

Niloofar.r گفت:
غمت مباد و گزندت مباد و درد مَباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی

سعدی

غافل مشو ای دل،که نیازم با تست
پوشیده هزارگونه رازم با تست
حرمان شبی دراز و جایی خالی
زانم که حکایت درازم با تست
اوحدی

SelmA · 27/6/23

غیرتم کشت که محبوب جهانی، لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

Mahii · 27/6/23

SelmA گفت:
غیرتم کشت که محبوب جهانی، لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

غلط گفتند
دل به دل راه دارد
من هر شب بی قرارت و
تو آسوده در خواب …

moh@mad · 30/6/23

Mahii گفت:
غلط گفتند
دل به دل راه دارد
من هر شب بی قرارت و
تو آسوده در خواب …

غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی
می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی

*NiLOOFaR* · 30/6/23

غیر رویت هرچه بینم نور چشمم کم شود
هرکسی را ره مده، ای پرده‌ی مژگان من...

مولانا

Morad · 1/7/23

غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم

moh@mad · 1/7/23

Morad گفت:
غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

*NiLOOFaR* · 17/7/23

غم‌است حاصلم از عشق و من بدین شادم
که گرچه هست غمم، نیست از غمم غم هیچ

خواجوی کرمانی

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی