مشاعره با حرف ج

POURIA · 5/3/23

moh@mad گفت:
جز داغ نيست مائده دستگاه عشق

آتش خورد کسی که شود ميهمان ما

با آنکه ما اسير کمند حوادثيم

عنقاست بی نشان بسراغ نشان ما

جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم

moh@mad · 7/3/23

POURIA گفت:
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم

جان را به جای جانی جای تو کس نگیرد
مهر تو زنده ماند روزی که تن بمیرد
هر درد را علاجی بنوشته‌اند یارا
دردی که هست ما را درمان نمی‌پذیرد

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
جان را به جای جانی جای تو کس نگیرد
مهر تو زنده ماند روزی که تن بمیرد
هر درد را علاجی بنوشته‌اند یارا
دردی که هست ما را درمان نمی‌پذیرد

جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند

Morad · 29/3/23

جزو و کل را جام وحدت داده اند

بر همه خود را هویدا کرده اند

moh@mad · 29/3/23

Morad گفت:
جزو و کل را جام وحدت داده اند

بر همه خود را هویدا کرده اند

جز داغ نیست مائده دستگاه عشق
اتش خورد کسی که شود میهمان ما

Morad · 29/3/23

جان و دل و عقل هر سه هستند

در عشق تو چون دو چشم یک تن

moh@mad · 30/3/23

Morad گفت:
جان و دل و عقل هر سه هستند

در عشق تو چون دو چشم یک تن

جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهر
که گردد تلخ در مینا گلاب آهسته آهسته

سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارش
دل بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته