مشاعره با حرف ت

POURIA · 3/3/23

MaSuMeH_M گفت:
تا کی کمر و کلاه و موزه
تا کی سفر و نشاط صحرا

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا

MaSuMeH_M · 3/3/23

POURIA گفت:
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا

توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را

POURIA · 3/3/23

MaSuMeH_M گفت:
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را

تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم

MaSuMeH_M · 3/3/23

POURIA گفت:
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم

تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را

POURIA · 3/3/23

MaSuMeH_M گفت:
تا زمانی بی زمانه جام می بر کف نهیم
بشکنیم اندر زمانه گردش ایام را

توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم

MaSuMeH_M · 3/3/23

POURIA گفت:
توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم

تا زمانی ما برون از خاک آدم دم زنیم
ننگ و نامی نیست بر ما هیچ خاص و عام را

POURIA · 3/3/23

MaSuMeH_M گفت:
تا زمانی ما برون از خاک آدم دم زنیم
ننگ و نامی نیست بر ما هیچ خاص و عام را

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی‌دارد سرخوش

MaSuMeH_M · 3/3/23

POURIA گفت:
ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی‌دارد سرخوش

تا سنایی چو دید گوید ای مه
حبذا و جهک المبارک فالا

POURIA · 3/3/23

تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

MaSuMeH_M · 4/3/23

POURIA گفت:
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

تا سنایی بر حدیث چرب تست
غره چون کفتار بر گفتارها

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی