مشاعره با کلمه‌ی من

moh@mad · 1/5/22

Ghoolagh گفت:
من در این جای همین صورت بیجانم و بس

دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست

من عاشقی از کمال تو اموزم
بیت و غزل از جمال تو اموزم
در پرده دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو اموزم

SelmA · 1/5/22

من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست

moh@mad · 4/5/22

Ghoolagh گفت:
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست

مرا مهمان باران کن که میسوزد دل شعرم
گلستان خیالم را تو که پروانه ای امشب
برای فصل شیدائی غزل را نذر دل کردم
برای زلف در بادم بیاور شانه ای امشب

SelmA · 5/5/22

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

هورآم · 5/5/22

من بودم و دل بودو کناری و فراغی..

moh@mad · 11/5/22

مش ملودی گفت:
من بودم و دل بودو کناری و فراغی..

من رنگ خزان دارم و تو رنگ بهار
تا این دو یکی نشد نیامد گل و خار

این خار و گل ارچه شد مخالف دیدار
بر چشم خلاف بین بخند ای گلزار

SelmA · 11/5/22

moh@mad گفت:
من رنگ خزان دارم و تو رنگ بهار
تا این دو یکی نشد نیامد گل و خار

این خار و گل ارچه شد مخالف دیدار
بر چشم خلاف بین بخند ای گلزار

من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم

moh@mad · 12/5/22

Ghoolagh گفت:
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم

من و از دور تماشای گلستان کسی
به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

SelmA · 12/5/22

moh@mad گفت:
من و از دور تماشای گلستان کسی
به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

من گل پژمرده ای هستم

چشمهایم چشمهٔ خشک کویر غم

تشنهٔ یک بـ*ـو*سهٔ خورشید

تشنهٔ یک قطرهٔ شبنم

moh@mad · 12/5/22

Ghoolagh گفت:
من گل پژمرده ای هستم

چشمهایم چشمهٔ خشک کویر غم

تشنهٔ یک بـ*ـو*سهٔ خورشید

تشنهٔ یک قطرهٔ شبنم

من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی