مشاعره با حرف ظ

~XFateMeHX~ · 18/2/22

عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خَمّار مگیر

moh@mad · 21/2/22

~XFateMeHX~ گفت:
عشق رخ یار بر من زار مگیر
بر خسته دلان رند خَمّار مگیر

ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به

Mahii · 23/4/22

moh@mad گفت:
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به

ظلم ماری است هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش

moh@mad · 29/4/22

Mahii گفت:
ظلم ماری است هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش

ظرف وصلم نیست اما در کمین گاه امید

رفتن رنگم تهی کرده ست یک آ*غو*ش وار

Mahii · 29/4/22

moh@mad گفت:
ظرف وصلم نیست اما در کمین گاه امید

رفتن رنگم تهی کرده ست یک آ*غو*ش وار

ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد

Saba hosseinzadeh · 1/5/22

ظاهر زیبا اما دلش جوی بود.
لبخند میزد اما قلبش خرد بود.

SelmA · 12/5/22

ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد

moh@mad · 14/5/22

Ghoolagh گفت:
ظل ممدود خم زلف تو ام بر سر باد
کاندران سایه قرار دل شیدا باشد

ظاهر شود که خلق چه دارند در بساط
در کشوری که یوسف ما را بها کنند

SelmA · 14/5/22

ظاهر قرآن چو جان آدمی است
که نقوشش ظاهر و جانش خفی است

moh@mad · 25/5/22

Ghoolagh گفت:
ظاهر قرآن چو جان آدمی است
که نقوشش ظاهر و جانش خفی است

ضماد صبر همی کن بر این دل مجروح

طلای اشک همی کش بر این رخ چو زریر

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی