خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Misa605

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/1/22
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
3
امتیاز
48
سن
34
زمان حضور
12 ساعت 44 دقیقه
خلاصه رمان:دختری عاشق ؛عشقی پاک وناب، عشقی از جنس وفاداری ! پسری عاشق تر ؛ ولی عشقی دیگر، وعاشق ومعشوقی دیگر، در گمراهی این عشق قرار گرفتند؛ وهردو عشق ،در تلاطمی عمیق گرفتار میشن که بذر کینه وانتقام رو ،به روی عشقاشون می پاشه. باید دید از این بذر جوانه ای رشد میکنه یا خشک میشه؟! رمان گریز پا پارت اول# اونقدر وحشت زده بودم که ، باسرعتی که در دویدن داشتم، تصور میکردم من یه آهوی تیز پای وحشیم! همونطور که میدویدم ونفس نفس میزدم، آرش بخت برگشته رو لعنت میکردم ؛آخه چرا باید من الان توی یه همچین موقعیتی باشم؟ ‌‌‌یه لحظه برگشتم که ببینم، بلاخره رها شدم یانه؟که احساس کردم کشیده شدم ، میخواستم جیغ بکشم، اما وقتی برگشتم تمام فریادم به سکوت تبدیل شد. ای خدا! من که توی همه ی زندگیم ،فقط به تو توکل کردم وبه تو اطمینان داشتم آخه چرا ؟سعی کردم دستم رو از دستش بکشم، که منو سریع داخل ماشین کشوند با صدای که لرزشس واضح بود گفتم -خواهش میکنم ولم کن امیر احسان بزار برم. ممنون که مثل همیشه، بودی! برای لحظه ای نفهمیدم چی شد که، خودم رو درآغوشش دیدم . کاش دنیا همینجا تموم بشه وعطر ناب تنش با من بمونه ؛ آرزویی که میدونم محاله. درحال بوییدن عطرتنش بودم که زمزمه هاش رو شنیدم - باورم نمیشه ...آ..آهو ؟! خدا میدونه چقدر ازشنیدن اسمم از زبانش خوشحالم میکرد. اما خوشحالیم دوام نداشت، چون احساس کردم که بازوم داره میان انگشتاش خرد میشه ؛با آخی که گفتم ولم کرد. ‌ ‌‌ دستم به دستگیره نرسیده، صدای قفل مرکزی ماشینش امیدم رو ازم گرفت . نالیدم:-امیر احسان خواهش میکنم ' - خواهش میکنم چی ؟ هان چی؟ کور خوندی ؛ ببین چیکارت میکنم هر کاری کردی من بدترش رو سرت میارم . ‌ ‌ نمیدونم، شاید بهتر بود دیگه هیچی نگم از سرنوشت هیچ فراری ممکن نبود.:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

sevma

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/8/20
ارسال ها
320
امتیاز واکنش
2,402
امتیاز
178
سن
21
زمان حضور
6 روز 8 ساعت 41 دقیقه
سلام درخواست تعیین ناظر داشتم
نام: میدان عطش
ژانر: اجتماعی عاشقانه
نویسنده‌: سوما غفاری
خلاصه‌: در میان ماجراهای رنگارنگ زندگی، چه می‌دانیم از الکسایی که یک دختر آرام و ساده، با ننگی بزرگ روی نامش است؟ چه کسی می‌داند سال جدید دبیرستان چگونه سپری خواهد شد، آن هم زمانی که شایعاتی راجع به شان فاستر در گوش‌ها زمزمه می‌شود و اریک کارتر، باز به دنبال داستان جدیدی برای رسوایی، به حریم شخصی دختران و پسران سرک می‌کشد؟ هیچ کس نمی‌داند پشت نقاب‌های روی صورت چه داستانی پنهان شده، اما کم کم پرده کشیده می‌شود و چراغ‌ها روی سن می‌تابد، تا بازیگران این قصه را در دید عموم قرار دهند.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

Meli_hoosh

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/1/22
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
0
امتیاز
47
سن
24
زمان حضور
26 دقیقه
به نام خداوندی که حق رو به حق دار میده
سلام و عرض وقت بخیر
نام رمان: تقدیر دخترک
ژانر: عاشقانه _ معمایی _ پلیسی
خلاصه رمان: دختری به نام شاداب برای انتقام از اطرافیانش دست به کارهایی میزنه و برای اینکه پلیس متوجه نشه مجبور به همکاری با پلیسی به نام آرسس میشه. در این میان اتفاقات جالبی میفته و .....


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
962
امتیاز واکنش
4,223
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
خلاصه رمان:دختری عاشق ؛عشقی پاک وناب، عشقی از جنس وفاداری ! پسری عاشق تر ؛ ولی عشقی دیگر، وعاشق ومعشوقی دیگر، در گمراهی این عشق قرار گرفتند؛ وهردو عشق ،در تلاطمی عمیق گرفتار میشن که بذر کینه وانتقام رو ،به روی عشقاشون می پاشه. باید دید از این بذر جوانه ای رشد میکنه یا خشک میشه؟! رمان گریز پا پارت اول# اونقدر وحشت زده بودم که ، باسرعتی که در دویدن داشتم، تصور میکردم من یه آهوی تیز پای وحشیم! همونطور که میدویدم ونفس نفس میزدم، آرش بخت برگشته رو لعنت میکردم ؛آخه چرا باید من الان توی یه همچین موقعیتی باشم؟ ‌‌‌یه لحظه برگشتم که ببینم، بلاخره رها شدم یانه؟که احساس کردم کشیده شدم ، میخواستم جیغ بکشم، اما وقتی برگشتم تمام فریادم به سکوت تبدیل شد. ای خدا! من که توی همه ی زندگیم ،فقط به تو توکل کردم وبه تو اطمینان داشتم آخه چرا ؟سعی کردم دستم رو از دستش بکشم، که منو سریع داخل ماشین کشوند با صدای که لرزشس واضح بود گفتم -خواهش میکنم ولم کن امیر احسان بزار برم. ممنون که مثل همیشه، بودی! برای لحظه ای نفهمیدم چی شد که، خودم رو درآغوشش دیدم . کاش دنیا همینجا تموم بشه وعطر ناب تنش با من بمونه ؛ آرزویی که میدونم محاله. درحال بوییدن عطرتنش بودم که زمزمه هاش رو شنیدم - باورم نمیشه ...آ..آهو ؟! خدا میدونه چقدر ازشنیدن اسمم از زبانش خوشحالم میکرد. اما خوشحالیم دوام نداشت، چون احساس کردم که بازوم داره میان انگشتاش خرد میشه ؛با آخی که گفتم ولم کرد. ‌ ‌‌ دستم به دستگیره نرسیده، صدای قفل مرکزی ماشینش امیدم رو ازم گرفت . نالیدم:-امیر احسان خواهش میکنم ' - خواهش میکنم چی ؟ هان چی؟ کور خوندی ؛ ببین چیکارت میکنم هر کاری کردی من بدترش رو سرت میارم . ‌ ‌ نمیدونم، شاید بهتر بود دیگه هیچی نگم از سرنوشت هیچ فراری ممکن نبود.:گل:
سلام. ناظر شما Z.A.H.Ř.Ą༻ . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید. من رو هم اد کنید‌


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
962
امتیاز واکنش
4,223
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
سلام درخواست تعیین ناظر داشتم
نام: میدان عطش
ژانر: اجتماعی عاشقانه
نویسنده‌: سوما غفاری
خلاصه‌: در میان ماجراهای رنگارنگ زندگی، چه می‌دانیم از الکسایی که یک دختر آرام و ساده، با ننگی بزرگ روی نامش است؟ چه کسی می‌داند سال جدید دبیرستان چگونه سپری خواهد شد، آن هم زمانی که شایعاتی راجع به شان فاستر در گوش‌ها زمزمه می‌شود و اریک کارتر، باز به دنبال داستان جدیدی برای رسوایی، به حریم شخصی دختران و پسران سرک می‌کشد؟ هیچ کس نمی‌داند پشت نقاب‌های روی صورت چه داستانی پنهان شده، اما کم کم پرده کشیده می‌شود و چراغ‌ها روی سن می‌تابد، تا بازیگران این قصه را در دید عموم قرار دهند.
سلام. ناظر شما MaRjAn . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید. من رو هم اد کنید‌


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: sevma و MaRjAn

اتاناز

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/1/22
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
12
امتیاز
48
سن
34
زمان حضور
9 ساعت 8 دقیقه
میخوام ناظر رمانم مشخص بشه
نام رمان :نا معلوم
نام نویسنده :اتاناز
نکته :من از رمان های کلیشه تی که دختر و پسر همو میبینن پسره مغروره کو خشنه دخترم خنگ و شره و داستان کلیشه ای متنفرم تمام تلاشمو میکنم اینطوری ننویسم و یکم قوه طنزم ضعیفه و داستان ممکنه کسل کننده بشه
خلاصه:داستان درباره یک دختره که هرکاری حاضره برای پول بکنه از گذشته عجیبش فراریه و هدفش تحصیصل در رشته ایه که یک نفر ازش خواسته
حالا اون برای پول به دست اوردن وارد شرکتی میشه سر از تالار عروسی بهار در میاره و صاحبشو به خیـ*ـانت نتهم میکنه و ...
در این بین با افراد بسیار زیادی اشنا میشه که یکیشون با اینکه تقریبا هیچ نقشی در گذشتش نداره اما ازش فراریه
تو این داستان 3 دختر که شاید دوست بودند اما حالا دشمن همند نقش اصلی بازی میکنن اما وسط داستان وارد میشن و داستان خیلی بلند


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Cadman، MaRjAn، ᭄⌬෴ثــنا قاسـمی෴⌬᭄ و یک کاربر دیگر

Aragol_ras

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/1/22
ارسال ها
5
امتیاز واکنش
97
امتیاز
58
سن
22
زمان حضور
6 روز 9 ساعت 48 دقیقه
سلام...
نام رمان: ماوایم باش
نویسنده: ترانه (کار گروهی)
ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی.
خلاصه:
دختری از جهنم رانده شده در اعماق جهنمی که گیتی در نظر داشت تا آن‌ها را بر هم پیوند زند؛ برای نجات، به هر ریسمانی چنگ می‌انداخت، تا خود را از جهنمی که گیتی در سرنوشتش برای او رقم زده بود رهایی دهد اما ثمره‌ای جز باز شدن درهای مشکلات و خوش آمد گویی به دخترک را نداشت... تا آنکه وقتی ازرائیل و طناب داری که آمده بودند؛ اکسیژن را بر ریه‌های او حرام کنند و مهر خواب ابدیت را بر دیدگانش بکوبند... او آمد! همان که با آمدنش قلب مرده و خاک گرفته دخترک را شست و گل سرخ جاودانه‌ای را کاشت؛ تا نبض زندگی را آرام به آن برگرداند...!


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Ryhwn، اتاناز، تسنیم بانو و یک کاربر دیگر

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
962
امتیاز واکنش
4,223
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
میخوام ناظر رمانم مشخص بشه
نام رمان :نا معلوم
نام نویسنده :اتاناز
نکته :من از رمان های کلیشه تی که دختر و پسر همو میبینن پسره مغروره کو خشنه دخترم خنگ و شره و داستان کلیشه ای متنفرم تمام تلاشمو میکنم اینطوری ننویسم و یکم قوه طنزم ضعیفه و داستان ممکنه کسل کننده بشه
خلاصه:داستان درباره یک دختره که هرکاری حاضره برای پول بکنه از گذشته عجیبش فراریه و هدفش تحصیصل در رشته ایه که یک نفر ازش خواسته
حالا اون برای پول به دست اوردن وارد شرکتی میشه سر از تالار عروسی بهار در میاره و صاحبشو به خیـ*ـانت نتهم میکنه و ...
در این بین با افراد بسیار زیادی اشنا میشه که یکیشون با اینکه تقریبا هیچ نقشی در گذشتش نداره اما ازش فراریه
تو این داستان 3 دختر که شاید دوست بودند اما حالا دشمن همند نقش اصلی بازی میکنن اما وسط داستان وارد میشن و داستان خیلی بلند
سلام. ناظر شما Z.A.H.Ř.Ą༻ . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید. من رو هم اد کنید.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: MaRjAn و Z.A.H.Ř.Ą༻

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
962
امتیاز واکنش
4,223
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
سلام...
نام رمان: ماوایم باش
نویسنده: ترانه (کار گروهی)
ژانر: عاشقانه، تراژدی، اجتماعی.
خلاصه:
دختری از جهنم رانده شده در اعماق جهنمی که گیتی در نظر داشت تا آن‌ها را بر هم پیوند زند؛ برای نجات، به هر ریسمانی چنگ می‌انداخت، تا خود را از جهنمی که گیتی در سرنوشتش برای او رقم زده بود رهایی دهد اما ثمره‌ای جز باز شدن درهای مشکلات و خوش آمد گویی به دخترک را نداشت... تا آنکه وقتی ازرائیل و طناب داری که آمده بودند؛ اکسیژن را بر ریه‌های او حرام کنند و مهر خواب ابدیت را بر دیدگانش بکوبند... او آمد! همان که با آمدنش قلب مرده و خاک گرفته دخترک را شست و گل سرخ جاودانه‌ای را کاشت؛ تا نبض زندگی را آرام به آن برگرداند...!
سلام. ناظر شما MaRjAn. منتظر ايجاد گفتگو از سوی ناظر باشید. من رو هم اد کنید.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • جذاب
Reactions: MaRjAn و Aragol_ras

H_a_n_a

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/1/22
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
7
امتیاز
48
سن
19
محل سکونت
تهران
زمان حضور
4 ساعت 22 دقیقه
سلام در خواست ناظر داشتم
نام رمان پیغام مرگ
نام نویسنده هوا_۲۴۶۸
مقدمهزن،
**** لطیف و پر از احساس و عشق
منشا این قلب مهربان چیست؟؟
من هم یک زنم پر از احساسات، اما نه احساسات لطیف و پر از مهر،
پر از....نفرت ،با قلبی سنگین بدون عشق سرشار از غم و...گنـ*ـاه.
چی چیزی میتواند چنین قلبی را رام خود کند؟!
عشق؟!
چیست؟!این کلمه به ظاهر پر معنا....
نمیشناسمش.....یعنی نمیخواهم که بشناسم...
در ذهنم تنها یک چیز رشد کرده آن هم نفرت...
از که؟!...از چه؟!
از گناهکارانی که قلب یک زن را عاری از احساسات زیبای زنانه و مملوع از نفرت کردند
من ،آرامیسم !برخلاف اسمم آرامش ندارم...
من با کوهستان چشمانت آرام میشوم...
با گرمی آ*غو*شت رام میشوم...

رمانی متفاوت...با موضوعی هیجان انگیز
با ژانر های معمایی،عاشقانه،کمی پلیسی
آرامیس،دختری که زندگیش در نفرت به مرد ها خلاصه شده.
پزشکی که در راه نجات جون بیمارش به دست فردی می افتد که هیچ چیز از احساسات نمیفهمد.
دو نفر بدون هیچ احساس مثبت...
دختری مملو از نفرت...
پسری عاری از احساسات و پر از کینه و هس انتقام
سرنوشت چه خواهد شد؟!


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: تسنیم بانو و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا