مشاعره با حرف م

moh@mad · 27/12/21

-PANAHツ گفت:
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود

ما بغیر از یار اول کس نمی گیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
سر یکی داریم و در یک تن نمی باید دو سر
دل یکی داریم و در یک دل نمیگنجد دو یار

✧آیناز عقیلی✧ · 28/12/21

moh@mad گفت:
ما بغیر از یار اول کس نمی گیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
سر یکی داریم و در یک تن نمی باید دو سر
دل یکی داریم و در یک دل نمیگنجد دو یار

مي روي و گريه مي آيد مرا
ساعتي بنشين که باران بگذرد

~ĤaŊaŊeĤ~ · 28/12/21

میرسد روزی که بی هم میشویم./:
یک به یک از جمع هم کم میشویم!
میرسد روزی که ما در خاطرات...
موجب خندیدن و غم میشویم):
گاه گاهی یاد ما کن ای رفیق..
میرسد روزی که بی هم میشویم):

moh@mad · 28/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
میرسد روزی که بی هم میشویم./:
یک به یک از جمع هم کم میشویم!
میرسد روزی که ما در خاطرات...
موجب خندیدن و غم میشویم):
گاه گاهی یاد ما کن ای رفیق..
میرسد روزی که بی هم میشویم):

مصلحت نیست قیاس رخ تو با خورشید
شمس اگر ازن طلوع از تو بگیرد ادب است

Saba hosseinzadeh · 30/12/21

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

حافظ

Amir mohammad · 31/12/21

من و دل گر فدا شدیم چه باک

غرض اندر میان سلامت اوست

moh@mad · 1/1/22

Amir mohammad گفت:
من و دل گر فدا شدیم چه باک

غرض اندر میان سلامت اوست

ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
حیفست که جان پاک ما را
باشد تن خاکسار انباز

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
حیفست که جان پاک ما را
باشد تن خاکسار انباز

ما بی‌غمان سرخوش دل از دست داده‌ایم
همراز عشق و هم‌نفس جام باده‌ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

moh@mad · 1/1/22

Sh@bnam گفت:
ما بی‌غمان سرخوش دل از دست داده‌ایم
همراز عشق و هم‌نفس جام باده‌ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم

معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم

ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم

معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم

ما را چه غم سود و زیان است که هرگز
سودای تو را برسر بازار نبردیم

موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده‌ام

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸

دستیار تالار کتاب گویا

کاربر ممتاز

همراه رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

کاربر ممتاز

کاربر فعال انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین