مشاعره با حرف ت

~ĤaŊaŊeĤ~ · 28/12/21

تا ابد، از نیستی نتوان گذشت

خاک این وادی گل از آب فناست

moh@mad · 28/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
تا ابد، از نیستی نتوان گذشت

خاک این وادی گل از آب فناست

تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی

دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی

~ĤaŊaŊeĤ~ · 28/12/21

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باسد رفتن به گلستان ها

moh@mad · 28/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باسد رفتن به گلستان ها

تا سلسله زلف تو زنجیر جنون شد
وابستگی این دل دیوانه فزون شد

شرمنده شد از عکس جمالت مه و خورشید
وز عارض گل رنگ تو دل غنچه خون شد

Amir mohammad · 31/12/21

تو کافر دل، نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل ستان ابرو

moh@mad · 1/1/22

Amir mohammad گفت:
تو کافر دل، نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل ستان ابرو

تا دل مسکین من در کار تست

آرزوی جان مـن دیدار تسـت

جان و دل در کار تـو کـــردم فـدا

کار مـن ایـــن بــود دیگر کار تست

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
تا دل مسکین من در کار تست

آرزوی جان مـن دیدار تسـت

جان و دل در کار تـو کـــردم فـدا

کار مـن ایـــن بــود دیگر کار تست

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی‌آنکه وعده باشد در انتظار بوده

moh@mad · 1/1/22

Sh@bnam گفت:
تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده
بی‌آنکه وعده باشد در انتظار بوده

تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ
نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ

Sh@bnam · 1/1/22

moh@mad گفت:
تا با تو به صلح گشتم ای مایه جنگ
گردد دل من همی زبترویان تنگ
نشگفت که از ستارگان دارم ننگ
امروز که آفتاب دارم در چنگ

تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده‌ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟

moh@mad · 2/1/22

Sh@bnam گفت:
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده‌ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟

توکه احساس مرا این همه باور داری

می شود دست ازاین فاصله ها برداری

من از این فاصله در حد جنون دلگیرم

تو هم انگار ،ازاین فاصله ها بیزاری

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی