مشاعره با اشعار فردوسی

~ĤaŊaŊeĤ~ · 23/12/21

نیابی به خیره چه جویی کلید...
در بسته را کس نداند گشاد...
بدین رنج عمر تو گردد بباد...

-PANAHツ · 25/12/21

حنانه سادات هاشمی گفت:
نیابی به خیره چه جویی کلید...
در بسته را کس نداند گشاد...
بدین رنج عمر تو گردد بباد...

دل ما مکن شهریارا نژند
میاور به جان خود و من گزند

moh@mad · 28/12/21

-PANAHツ گفت:
دل ما مکن شهریارا نژند
میاور به جان خود و من گزند

دگرگونه آرایشی کرد ماه

بسیچ گذر کرد بر پیشگاه

شده تیره اندر سرای درنگ

میان کرده باریک و دل کرده تنگ

Alone.wolf · 21/7/22

moh@mad گفت:
دگرگونه آرایشی کرد ماه

بسیچ گذر کرد بر پیشگاه

شده تیره اندر سرای درنگ

میان کرده باریک و دل کرده تنگ

گر کُشــت خواهــد تو را روزگــار

چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

moh@mad · 21/7/22

Alone.wolf گفت:
گر کُشــت خواهــد تو را روزگــار

چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

راست گویی و پرهیز از دروغ
به گیتی به از راستی پیشه نیست
ز کژی تبر هیچ اندیشه نیست
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی به جز خوبی و خرّمی

Alone.wolf · 22/7/22

moh@mad گفت:
راست گویی و پرهیز از دروغ
به گیتی به از راستی پیشه نیست
ز کژی تبر هیچ اندیشه نیست
چو با راستی باشی و مردمی
نبینی به جز خوبی و خرّمی

یکی تاج دادش زبر جد نگار
یکی طوق زرین و دو گوشوار

SAEEDEH.T · 26/7/22

ره رستگاری همین است و بس
بترس از خدا و میازار کس

moh@mad · 2/8/22

SAEEDEH.T گفت:
ره رستگاری همین است و بس
بترس از خدا و میازار کس

سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پر زاغ

نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن

SAEEDEH.T · 5/8/22

moh@mad گفت:
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پر زاغ

نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن

نباشد همه نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار

moh@mad · 12/8/22

SAEEDEH.T گفت:
نباشد همه نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار

روان اندرو گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفتست روز

ز خاور برآید سوی باختر
نباشد ازین یک روش راست‌تر

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی