مشاعره با اشعار شهریار

moh@mad · 17/3/21

Ryhwn گفت:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

~BAHAR.SH~ · 17/3/21

moh@mad گفت:
نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرا
بی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا

FaTeMé_KH · 23/3/21

Mohadeseh.sh گفت:
آمدی جانم بـــه قــربــانــت ولــی حــالــا چــرا
بی وفا حالا کــه مــن افــتــاده ام از پــا چــرا

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

Matiᴎɐ✼ · 24/3/21

فاطمه بانو گفت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

مادر هستیم به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست

moh@mad · 24/3/21

bi nhayat.83 گفت:
مادر هستیم به امید دعای توست
فردا کلید باغ بهشتم رضای توست

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه گمنامیها
نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

niloofar.H · 25/3/21

moh@mad گفت:
تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه گمنامیها
نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

محدثه موحدی · 31/3/21

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

Ryhwn · 31/3/21

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

محدثه موحدی · 1/4/21

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

moh@mad · 9/4/21

Mohadose گفت:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

امشب ز نوشیدنی شوق او مستم باز
سـ*ـاقی ندهی پیاله در دستم باز
دیگر ز چه رو به خواب بینم رویش
کز دوری او نمردم و هستم باز

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سلامت

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه فعال

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین