مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

parädox · 21/1/21

نوازش گفت:
ای بهار، ای بهار افسونگر
من سراپا خیال او شده‌ام
در جنون تو رفته‌ام از خویش
شعر و فریاد و آرزو شده‌ام

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 21/1/21

. MaHta . گفت:
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

شبی ناگه سرآمد انتظارش
لـ*ـبش درکام سوزانی هـ*ـوس ریخت
چرا آن مرد بر جانش غضب کرد؟
چرا بر ذره های جامش آویخت؟

parädox · 21/1/21

زهرا ادهمی گفت:
شبی ناگه سرآمد انتظارش
لـ*ـبش درکام سوزانی هـ*ـوس ریخت
چرا آن مرد بر جانش غضب کرد؟
چرا بر ذره های جامش آویخت؟

تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 21/1/21

. MaHta . گفت:
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم

من از دوچشم روشن وگریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بسـ*ـتر وصال به آ*غو*ش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم

parädox · 21/1/21

زهرا ادهمی گفت:
من از دوچشم روشن وگریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بسـ*ـتر وصال به آ*غو*ش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم

می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 21/1/21

. MaHta . گفت:
می برم تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ نگاه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه

هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره در سراب آسمان شوم
یا چون روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره‌ آشنا نبوده ام

نوازش · 21/1/21

زهرا ادهمی گفت:
هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره در سراب آسمان شوم
یا چون روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم
هرگز از زمین جدا نبوده ام
با ستاره‌ آشنا نبوده ام

من رسیدم ز ره غبارآلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود.

Ryhwn · 22/1/21

درد تاریکی ست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 22/1/21

Ryhwn گفت:
درد تاریکی ست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

نگه دگر به سوی من چه می کنی؟
چودربر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای

Ryhwn · 23/1/21

زهرا ادهمی گفت:
نگه دگر به سوی من چه می کنی؟
چودربر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای

ای شب از رویای تو رنگین شده
سـ*ـینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

اخراج شده

مدیر ارشد رمان ۹۸

اخراج شده

مدیر ارشد رمان ۹۸

اخراج شده

مدیر ارشد رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین