مشاعره با اشعار فروغ فرخزاد

~BAHAR.SH~ · 28/10/20

moh@mad گفت:
نه امیدی که بر آن خوش کنم دل
نه پیغامی نه پیک آشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی
ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت
سحر گاهی زنی دامن کشان رفت

تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای،نخستین را
آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را

niloofar.H · 7/11/20

میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بود ونسیم
که پرده را می برد

parädox · 4/1/21

niloofar.H گفت:
میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بود ونسیم
که پرده را می برد

درد تاریکی ست درد خواستن
رفتن و بیهوده از خود کاستن
سر نهادن بر سیه دل سـ*ـینه ها
سـ*ـینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

Saghár✿ · 7/1/21

نالان ز کرده‌ها و پشیمان ز گفته‌ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

Ryhwn · 16/1/21

من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها

نوازش · 16/1/21

Ryhwn گفت:
من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرها

آه ای زندگی من آینه‌ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد به من،
روی آئینه‌ام سیاه شود.

Ryhwn · 16/1/21

نوازش گفت:
آه ای زندگی من آینه‌ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد به من،
روی آئینه‌ام سیاه شود.

دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم

نوازش · 16/1/21

Ryhwn گفت:
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم

می‌شتابند از پی هم بی‌شکیب،
روز‌ها و هفته‌ها و ماه‌ها
چشم تو در انتظار نامه‌ای
خیره می‌ماند بچشم راه‌ها..

Ryhwn · 16/1/21

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

نوازش · 16/1/21

Ryhwn گفت:
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

تو به من دل نسپردی که چو آتش
پیکرت را ز آتش سوخته بودم
من که در مکتب رویایی زهره
رسم افسونگری آموخته بودم!

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

اخراج شده

سرپرست بخش عمومی

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین