مشاعره با اشعار سعدی

yeganeh yami · 7/10/20

باش آن دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی است

*KhatKhati* · 7/10/20

yeganeh yami گفت:
باش آن دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی است

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

yeganeh yami · 7/10/20

این بوی روح پرور از ان خوی دلبر است
واین آب زندگانی از ان حوض کوثر است

*KhatKhati* · 7/10/20

yeganeh yami گفت:
این بوی روح پرور از ان خوی دلبر است
واین آب زندگانی از ان حوض کوثر است

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

yeganeh yami · 7/10/20

*KhatKhati* گفت:
تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

ای بوی بـ*ـو*ستان مگرت نافه در میان؟
وی مرغ اشنا. مگرت نامه در بر است

*KhatKhati* · 7/10/20

yeganeh yami گفت:
ای بوی بـ*ـو*ستان مگرت نافه در میان؟
وی مرغ اشنا. مگرت نامه در بر است

تا عهد تو دربستم عهد همه ی بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه ی پیمان‌ها

yeganeh yami · 7/10/20

اگر تو غافلی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود مارا

*KhatKhati* · 7/10/20

yeganeh yami گفت:
اگر تو غافلی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود مارا

اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

yeganeh yami · 7/10/20

ان همه دلداری و پیمان و عهد
نیک نکردی که نکردی وفا

*KhatKhati* گفت:
اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

*KhatKhati* · 7/10/20

yeganeh yami گفت:
ان همه دلداری و پیمان و عهد
نیک نکردی که نکردی وفا

آن راکه چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه ی درمان‌ها

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی