مشاعره با اشعار سعدی

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

نمیدونم دلم دیوونه ی کیست

اسیر نرگش مستونه ی کیست

نمیدونم دل سرگشته ی مو

کجا میگردد و در خونه ی کیست

niloofar.H · 14/9/20

moh@mad گفت:
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

نبایستی هم اول مهر بستن
چو در دل داشتی پیمان شکستن
به ناز وصل پروردن یکی را
خطا کردی به تیغ هجر خستن

moh@mad · 14/9/20

Niuosha.dkw گفت:
مارا به مقام عشق راهی دادند

در کوی خرابات پناهی دادند

درویشی و بیچارگی ما دیدند

مارا هم از این نمد کلاهی دادند

دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان
چندین دل صاحب نظرش دست به دامان
مرد است که چون شمع سراپای وجودش
می‌سوزد و آتش نرسیده‌ست به خامان

خانمها خسته نباشید
ممنونم از همراهی خوب شما
فعلا خدا نگهدار :rose:

Niuosha.dkw · 14/9/20

niloofar.H گفت:
نبایستی هم اول مهر بستن
چو در دل داشتی پیمان شکستن
به ناز وصل پروردن یکی را
خطا کردی به تیغ هجر خستن

نژاد و گوهر من از محیط یکرنگیست

مرا به زور چو شبنم به رنگ و بو بستند

صائب

niloofar.H · 14/9/20

دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن
من گلی را دوستم می‌دارم که گلزار نیست

niloofar.H · 16/9/20

تو مپندار کز این در به ملامت بروم
دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای
نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

moh@mad · 3/10/20

niloofar.H گفت:
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم
ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای
نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت است

niloofar.H · 5/10/20

moh@mad گفت:
مجنون عشق را دگر امروز حالت است
کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است
فرهاد را از آن چه که شیرین ترش کند
این را شکیب نیست گر آن را ملالت است

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

SAEEDEH.T · 5/10/20

niloofar.H گفت:
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

moh@mad · 6/10/20

SAEEDEH گفت:
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم

قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم

تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

مدیر بازنشسته رمان۹۸

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین