مشاعره با اشعار سهراب سپهری

~PARLA~ · 8/9/20

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!

moh@mad · 8/9/20

تا طلوع انگور چند ساعت راه است
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم

. faRiBa . · 8/9/20

من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست

* رهــــــا * · 10/9/20

تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جداشدیم

!MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! · 10/9/20

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن

niloofar.H · 11/9/20

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای، این شب چقدر تاریک است

* رهــــــا * · 13/9/20

تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده...

~PARLA~ · 14/9/20

هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده‌ ای کو که به دل انگیزم؟
قطره‌ ای کو که به دریا ریزم؟
صخره‌ ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است

niloofar.H · 16/9/20

تو به آیینه نه آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

moh@mad · 3/10/20

niloofar.H گفت:
تو به آیینه نه آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

ديرگاهی است در اين تنهايی
رنگ خاموشی در طرح لـ*ـب است
بانگی از دور مرا می خواند
ليك پاهايم در قير شب است

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد بازنشسته

کاربر ممتاز

مدیر آزمایشی مجله خبری رمان ۹۸

مدير بازنشسته

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

مدير بازنشسته

مدیر ارشد بازنشسته

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین