مشاعره با اشعار سعدی

moh@mad · 14/9/20

Niuosha.dkw گفت:
ـ مکن زغصه شکایت که در طریق طلب

به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشید

دیدار تو حلِ مشکلات است
صبر ازتوخلاف ممکنات است
عهد تو وتوبه ی من از عشق
می بینم وهر دو بی ثباتست

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
دیدار تو حلِ مشکلات است
صبر ازتوخلاف ممکنات است
عهد تو وتوبه ی من از عشق
می بینم وهر دو بی ثباتست

واقعا دیگه نمیدونم چی بنویسم

تو مپندار كه خاموشي من هست برهان فراموشي من

moh@mad · 14/9/20

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد

در آن ساعت كه خواهن اين و آن مُرد نخواهند از جهان بيش از كفن برد

moh@mad · 14/9/20

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد

پس من چگونه گویم این درد را دوا کن

moh@mad · 14/9/20

نشاید گفتن آن کس را دلی هست
که ندهد بر چنین صورت دل از دست
نه منظوری که با او می‌توان گفت
نه خصمی کز کمندش می‌توان رست

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
نشاید گفتن آن کس را دلی هست
که ندهد بر چنین صورت دل از دست
نه منظوری که با او می‌توان گفت
نه خصمی کز کمندش می‌توان رست

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

moh@mad · 14/9/20

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

Niuosha.dkw · 14/9/20

moh@mad گفت:
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی