مشاعره با اشعار فریدون مشیری

SAEEDEH.T · 29/7/20

« به نام ایزد پاک »

• اسپم ندید.
• با خودتون مشاعره نکنین! :|
• اگه مشکلی بود، حتما گزارش بزنین. #گزارش_‌بزنیم

• شروع:
درد بی‌درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!

بی‌تو بودن، درد دارد!
می‌زند من را زمین

می‌زند بی‌تو مرا،
این خاطراتت روز و شب

درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!

رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸

forum.roman98.com

رمان ۹۸ | دانلود رمان

نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,

roman98.com

moh@mad · 1/8/20

بنشین که با من هر نظر با چشم دل با چشم سر
هر لحظه خود را سرخوش تر از روی زیبایت کنم
بنشینم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت
وین جان بر لـ*ـب مانده را مهمان لبهایت کنم

* رهــــــا * · 3/8/20

من این جا ریشه در خاکم
من این جا عاشق این خاک، اگر آلوده یا پاکم

من این جا تا نفس باقیست می‌مانم
من از این جا چه می‌خواهم؟ نمی‌دانم
امید روشنائی گر چه در این تیرگی‌ها نیست
من این جا باز در این دشت خشک تشنه می‌رانم

moh@mad · 5/8/20

من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی پاک، روشن مثل باران
مثل مروارید باش

* رهــــــا * · 6/8/20

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را

بگذار سر به سـ*ـینه من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

moh@mad · 22/8/20

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم

Alone.wolf · 24/8/20

moh@mad گفت:
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

يکي را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميکنم شايد
بخواند از نگاه من
که او را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند!

Alone.wolf · 24/8/20

Arnosh گفت:
يکي را دوست دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميکنم شايد
بخواند از نگاه من
که او را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نميداند!

در سطلی پر از خون سرنگون میکرد
صحن دکان را سراسر غرق خون میکرد

Arnosh · 24/8/20

Alone.wolf گفت:
در سطلی پر از خون سرنگون میکرد
صحن دکان را سراسر غرق خون میکرد

در بهشت آرزو، ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان۹۸

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

مدير بازنشسته

کاربر ممتاز

حامی انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

دوستدار انجمن رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین