مشاعره با اشعار فاضل نظری

niloofar.H · 6/8/20

تــا بپـیـــونـدد به دریـا کـــــوه را تنـــها گــــذاشت
رود رفــت امـــا مســیر رفـتنــش را جـــا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کـــرد و ســر بر دامـن صحرا گذاشت

Ftme.sh · 7/8/20

تو از رعیت خود بیمناکی و همه جا
رعیت است که تشویش دارد از دربار!

niloofar.H · 7/8/20

راحت بخواب اي شهر! آن ديوانه مرده است
در پـــيلـــه ابــريشمـش پــروانــه مرده است

moh@mad · 22/8/20

تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

niloofar.H · 23/8/20

تاج سر دادمش و سیم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت

moh@mad · 23/8/20

niloofar.H گفت:
تاج سر دادمش و سیم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت

تیشه بزن به جانم تا برود نهالم
زاهد و عابدم کرد این روزگار نهانم

niloofar.H · 23/8/20

moh@mad گفت:
تیشه بزن به جانم تا برود نهالم
زاهد و عابدم کرد این روزگار نهانم

ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگی‌ ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است

moh@mad · 23/8/20

niloofar.H گفت:
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگی‌ ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است

تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همه ما

niloofar.H · 23/8/20

moh@mad گفت:
تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همه ما

از صلح میگویند یا از جنگ می‌خوانند
دیوانه‌ها آواز بی آهنگ می خواننر

moh@mad · 23/8/20

niloofar.H گفت:
از صلح میگویند یا از جنگ می‌خوانند
دیوانه‌ها آواز بی آهنگ می خواننر

دل پر از شوق رهایی ست ولی ممکن است
به زبان آورم آن که تمنا دارم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر نیمه حرفه‌ای

اخراج شده

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر ممتاز

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین