مشاعره

moh@mad · 22/7/20

Saghar گفت:
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست

تا مهر تواَم در دل شوریده نشست
وافتاد مــرا چشـم بدان نرگـس سرخوش
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشک ز دامنم نمیدارد دست

moh@mad · 22/7/20

Saghar گفت:
هر شبي گويم که فردا ترک اين سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

سرخوش میدانم ز میدانم خراب
شیشه مشکن سرخوش میدان را مکش
شمس تبریزی تویی سلطان من
بازگشتم باز سلطان را مکش

Saghár✿ · 22/7/20

شب ها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت

moh@mad · 22/7/20

Saghar گفت:
شب ها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت

تا دست ارادت به تو داده‌ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده‌ست دلم
ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده‌ست دلم

Nazgol.H · 22/7/20

ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی

moh@mad · 22/7/20

Nazgol.H گفت:
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی

یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموشکار من...

Nazgol.H · 22/7/20

moh@mad گفت:
یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموشکار من...

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

moh@mad · 22/7/20

Nazgol.H گفت:
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

در زلف تو دادند نگارا خبر دل
معذورم اگر آمدهام بر اثر دل
یا دل بر من باز فرست ای بت مه رو
یا راه مرا باز نما تو به بر دل

Nazgol.H · 22/7/20

moh@mad گفت:
در زلف تو دادند نگارا خبر دل
معذورم اگر آمدهام بر اثر دل
یا دل بر من باز فرست ای بت مه رو
یا راه مرا باز نما تو به بر دل

لاله داغ است از فغان بلبل و گل بی خبر
آشنا رحمی نکرد اما دل بیگانه سوخت

miss.sin · 23/7/20

Nazgol.H گفت:
لاله داغ است از فغان بلبل و گل بی خبر
آشنا رحمی نکرد اما دل بیگانه سوخت

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی