مشاعره

roza · 22/7/20

* گفت:
در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم

در صدر ملک بنشین تدریس به اسما کن

نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست

~ZaHrA~ · 22/7/20

Saghar گفت:
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

moh@mad · 22/7/20

* گفت:
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا

از بلبل سرمست نوائی شنوم
وز باد سماع دلربائی شنوم
در آب همه خیال یاری بینم
وز گل همه بوی آشنائی شنوم

~ZaHrA~ · 22/7/20

* گفت:
ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

roza گفت:
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست

ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم

Saghár✿ · 22/7/20

* گفت:
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

~ZaHrA~ · 22/7/20

moh@mad گفت:
از بلبل سرمست نوائی شنوم
وز باد سماع دلربائی شنوم
در آب همه خیال یاری بینم
وز گل همه بوی آشنائی شنوم

سرخوشی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به سرخوشی و شرب مدام ما

roza · 22/7/20

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

که گنـ*ـاه دگری برتو نخواهند نوشت

~ZaHrA~ · 22/7/20

Saghar گفت:
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

موي سپيد را فلکم آسان نداد
اين رشته را به نقد جواني داده ام

~ZaHrA~ · 22/7/20

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

Saghár✿ · 22/7/20

ما داغدار بـ*ـو*سه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی