خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
بِسْمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم

اهداف تایپک =

1. مطالب انگیزشی درباره ی نویسنده شدن و نویسندگی

2. مطالب اموزشی(مثلا چطور نویسنده شویم؟ و ...)


*نویسندگی✒*

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: mari، ...Ice...، *SADAT* و 7 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
✅نويسنده كيست؟

از ميان پاسخ‌‌هايي كه به پرسش بالا داد‌ه‌اند، شايد بهترين پاسخ، اين باشد كه بگوييم: «نويسنده، كسي است كه نوشتن براي او آسان است؛ اگرچه محصول كارش متوسط باشد.» پس نويسنده، كسي است كه از نوشتن نمي‌هراسد؛ بلكه آن را دوست دارد و از آن لـ*ـذت مي‌برد. كسي كه نوشتن براي او، به آساني و شيريني گشت‌وگذار در طبيعت باشد، نويسنده است؛ حتي اگر آنچه مي‌نويسد، چشم‌ها را خيره نكند و دل‌ها را نربايد. اين گمان كه نويسنده بايد با هر نوشتۀ خود، خواننده‌اش را شگفت‌زده كند و به تحسين و اعجاب وادارد، دور از آبادي است. اگر كسي، به همان راحتي كه مي‌گويد، بنويسد، نويسنده است؛ اگرچه ديگران، به‌سختي و با رنج فراوان، بتوانند بهتر از او بنويسند.
هدف از نوشتن، گفت‌وگو و تبادل انديشه است. به گفتۀ ملك‌الشعراي بهار: «بنياد و اصل نويسندگي بر سادگي و رواني و آساني لفظ است؛ مگر در جايي كه نويسنده، قصدش اظهار ذوق و هنر و پيدا كردن شگفتي و حيرت در خواننده باشد.» و به قول خانلري: «الفاظ و عبارات، وسيلۀ بيان معاني است. اما آنجا كه نويسنده معني و مطلبي ندارد تا بيان كند، يا معاني‌اي كه در ذهن او است، معروف و معهود اذهان ديگر است، ناچار براي هنرنمايي به دامن الفاظ مي‌افتد و بيان را به جاي آنكه وسيله باشد، غايت قرار مي‌دهد.» بنابراين، دشوارنويسي گاهي نشانۀ بي‌مايگي نويسنده است. آن كه انديشه‌اي پربار دارد، به لفاظي و افزودني‌هاي غير مجاز پناه نمي‌برد تا به كمك هله‌هوله‌هاي رنگي، اشتهاي خواننده‌اش را كور كند و گرسنگي را از ياد او‌ ببرد. قلم در دست نويسنده، بايد همچون بيل در دست كشاورز باشد؛ يعني با هر كلمه، گامي به جلو بردارد و گرهي بگشايد.
به سود نويسنده است كه در نوشتن پيرو مولوي باشد، نه نظامي و خاقاني. مولوي در كار شعر، جز به دلدار(مقصود) نمي‌انديشد و در چنبر قافيه‌انديشي گرفتار نمي‌آيد؛ بر خلاف نظامي كه مي‌خواست با كلمات شعبده‌بازي كند و به‌حق نيز در اين كار، استاد بود. نويسنده‌اي كه در نوشتن به نظامي و خاقاني و بيدل دهلوي اقتدا كند، بايد براي هر جمله‌اي كه مي‌سازد، پاره‌اي از جان خود را به مزايده بگذارد و اين شيوه، او را به‌زودي خسته و ناتوان مي‌كند و سرانجام قلم را از دست او مي‌گيرد.
آري؛ آسان‌ و راحت نوشتن، اگر به معناي سرسري‌نويسي و ابتذال قلمي باشد، سزاوار نيست. آسان‌‌نويسي در معناي مثبت آن، يعني با نوشتن، مسئله و مشكل نداشتن. معناي منفي آن، اين است كه در لفظ و معنا بي‌مبالات باشيم و قلم را چنان بر روي كاغذ بكشيم كه گويي براي مردگان مي‌نويسيم. اهل نظر را را اگرچه بحث در الفاظ نيست، بي‌مبالاتي در لفظ هم سزاوار نيست. برخي به بهانۀ معناگرايي، هيچ اعتنايي به آراستگي و پاكيزگي متن نمي‌كنند. گويي تكليف آنان پاشيدن كلمات بر روي كاغذ است و بس، و وظيفۀ خواننده، پيدا كردن ارتباط آنها با يك‌ديگر! جملۀ معنادار را كافي مي‌دانند؛ اگرچه آن معنا، به‌سختي از عبارت بيرون آيد. اهل استفاده از چاشني‌هاي مجاز و دلبري‌هاي مشروع نيستند. اينان آشپزهايي را مي‌مانند كه براي خام‌خواران و دندان‌هاي پولادين سفره مي‌اندازند.
راحت و آسان نوشتن، به معناي فدا كردن دقت در زير پاي سرعت نيست. براي نويسنده، اگر سرعت‌گيري هم باشد، از جنس تأملات فكري او در ساحت معنا و محتواي نوشتار است؛ نه از گونۀ مشكلات لفظي در جمله‌سازي و معنارساني. پس سرعت نويسنده در نوشتن، به دليل مهارت او در نويسندگي است، نه به بهاي معناگريزي و بي‌دقتي در محتوا. حافظ، به سر دويدن قلم را بر روي كاغذ، از شوق او مي‌داند، نه از بي‌‌دردي اش؛ كه دلي زخم‌كش و ديدۀ گريان دارد.
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم‌كش و ديدۀ گريان بروم
يعني قلم، با همۀ بار سنگيني كه بر دوش دارد، بر روي كاغذ به سر مي‌دود. دويدن او، از سبك‌سري نيست؛ از سبك‌بالي است.
در نويسندگي، درستي، سادگي و نغزگويي كافي است؛ گو اينكه اگر كسي نوشتن براي او آسان باشد، بسيار مي‌نويسد و بسيارنويسي، خواه‌ناخواه به زيبانويسي طبيعي مي‌انجامد؛ زيرا كار نيكو كردن از پر كردن است. آن‌ كه بسيار مي‌نويسد و از قلم خود بيش از ديگران كار مي‌كشد، به‌حتم قلم توانمندتري مي‌يابد؛ چنانكه از دو دست ما، دستي قوي‌تر است كه از آن كار بيشتري مي‌كشيم. بنابراين قانون زير را بايد قانون طلاييِ نويسندگي دانست:
در نوشتن سخت‌گير نباش  تا بتواني فراوان بنويسي  وقتي بسيار نوشتي، بر كلمه و كلام چيره مي‌شوي و مي‌تواني زيبا و سنجيده هم بنويسي؛ زيرا «كار نيكو كردن از پر كردن است.»


*نویسندگی✒*

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mohadeseh.f، mari، Setayesh R و 7 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
✅نويسنده كيست؟

از ميان پاسخ‌‌هايي كه به پرسش بالا داد‌ه‌اند، شايد بهترين پاسخ، اين باشد كه بگوييم: «نويسنده، كسي است كه نوشتن براي او آسان است؛ اگرچه محصول كارش متوسط باشد.» پس نويسنده، كسي است كه از نوشتن نمي‌هراسد؛ بلكه آن را دوست دارد و از آن لـ*ـذت مي‌برد. كسي كه نوشتن براي او، به آساني و شيريني گشت‌وگذار در طبيعت باشد، نويسنده است؛ حتي اگر آنچه مي‌نويسد، چشم‌ها را خيره نكند و دل‌ها را نربايد. اين گمان كه نويسنده بايد با هر نوشتۀ خود، خواننده‌اش را شگفت‌زده كند و به تحسين و اعجاب وادارد، دور از آبادي است. اگر كسي، به همان راحتي كه مي‌گويد، بنويسد، نويسنده است؛ اگرچه ديگران، به‌سختي و با رنج فراوان، بتوانند بهتر از او بنويسند.
هدف از نوشتن، گفت‌وگو و تبادل انديشه است. به گفتۀ ملك‌الشعراي بهار: «بنياد و اصل نويسندگي بر سادگي و رواني و آساني لفظ است؛ مگر در جايي كه نويسنده، قصدش اظهار ذوق و هنر و پيدا كردن شگفتي و حيرت در خواننده باشد.» و به قول خانلري: «الفاظ و عبارات، وسيلۀ بيان معاني است. اما آنجا كه نويسنده معني و مطلبي ندارد تا بيان كند، يا معاني‌اي كه در ذهن او است، معروف و معهود اذهان ديگر است، ناچار براي هنرنمايي به دامن الفاظ مي‌افتد و بيان را به جاي آنكه وسيله باشد، غايت قرار مي‌دهد.» بنابراين، دشوارنويسي گاهي نشانۀ بي‌مايگي نويسنده است. آن كه انديشه‌اي پربار دارد، به لفاظي و افزودني‌هاي غير مجاز پناه نمي‌برد تا به كمك هله‌هوله‌هاي رنگي، اشتهاي خواننده‌اش را كور كند و گرسنگي را از ياد او‌ ببرد. قلم در دست نويسنده، بايد همچون بيل در دست كشاورز باشد؛ يعني با هر كلمه، گامي به جلو بردارد و گرهي بگشايد.
به سود نويسنده است كه در نوشتن پيرو مولوي باشد، نه نظامي و خاقاني. مولوي در كار شعر، جز به دلدار(مقصود) نمي‌انديشد و در چنبر قافيه‌انديشي گرفتار نمي‌آيد؛ بر خلاف نظامي كه مي‌خواست با كلمات شعبده‌بازي كند و به‌حق نيز در اين كار، استاد بود. نويسنده‌اي كه در نوشتن به نظامي و خاقاني و بيدل دهلوي اقتدا كند، بايد براي هر جمله‌اي كه مي‌سازد، پاره‌اي از جان خود را به مزايده بگذارد و اين شيوه، او را به‌زودي خسته و ناتوان مي‌كند و سرانجام قلم را از دست او مي‌گيرد.
آري؛ آسان‌ و راحت نوشتن، اگر به معناي سرسري‌نويسي و ابتذال قلمي باشد، سزاوار نيست. آسان‌‌نويسي در معناي مثبت آن، يعني با نوشتن، مسئله و مشكل نداشتن. معناي منفي آن، اين است كه در لفظ و معنا بي‌مبالات باشيم و قلم را چنان بر روي كاغذ بكشيم كه گويي براي مردگان مي‌نويسيم. اهل نظر را را اگرچه بحث در الفاظ نيست، بي‌مبالاتي در لفظ هم سزاوار نيست. برخي به بهانۀ معناگرايي، هيچ اعتنايي به آراستگي و پاكيزگي متن نمي‌كنند. گويي تكليف آنان پاشيدن كلمات بر روي كاغذ است و بس، و وظيفۀ خواننده، پيدا كردن ارتباط آنها با يك‌ديگر! جملۀ معنادار را كافي مي‌دانند؛ اگرچه آن معنا، به‌سختي از عبارت بيرون آيد. اهل استفاده از چاشني‌هاي مجاز و دلبري‌هاي مشروع نيستند. اينان آشپزهايي را مي‌مانند كه براي خام‌خواران و دندان‌هاي پولادين سفره مي‌اندازند.
راحت و آسان نوشتن، به معناي فدا كردن دقت در زير پاي سرعت نيست. براي نويسنده، اگر سرعت‌گيري هم باشد، از جنس تأملات فكري او در ساحت معنا و محتواي نوشتار است؛ نه از گونۀ مشكلات لفظي در جمله‌سازي و معنارساني. پس سرعت نويسنده در نوشتن، به دليل مهارت او در نويسندگي است، نه به بهاي معناگريزي و بي‌دقتي در محتوا. حافظ، به سر دويدن قلم را بر روي كاغذ، از شوق او مي‌داند، نه از بي‌‌دردي و بي‌عاري‌اش؛ كه دلي زخم‌كش و ديدۀ گريان دارد.
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم‌كش و ديدۀ گريان بروم
يعني قلم، با همۀ بار سنگيني كه بر دوش دارد، بر روي كاغذ به سر مي‌دود. دويدن او، از سبك‌سري نيست؛ از سبك‌بالي است.
در نويسندگي، درستي، سادگي و نغزگويي كافي است؛ گو اينكه اگر كسي نوشتن براي او آسان باشد، بسيار مي‌نويسد و بسيارنويسي، خواه‌ناخواه به زيبانويسي طبيعي مي‌انجامد؛ زيرا كار نيكو كردن از پر كردن است. آن‌ كه بسيار مي‌نويسد و از قلم خود بيش از ديگران كار مي‌كشد، به‌حتم قلم توانمندتري مي‌يابد؛ چنانكه از دو دست ما، دستي قوي‌تر است كه از آن كار بيشتري مي‌كشيم. بنابراين قانون زير را بايد قانون طلاييِ نويسندگي دانست:
در نوشتن سخت‌گير نباش  تا بتواني فراوان بنويسي  وقتي بسيار نوشتي، بر كلمه و كلام چيره مي‌شوي و مي‌تواني زيبا و سنجيده هم بنويسي؛ زيرا «كار نيكو كردن از پر كردن است.»

نکته ی اصلی متن:
برای نوشتن دنبال کلمات ثقیل و قلنبه نباشید، همونجوری که صحبت میکنید بنویسید و سعی کنید طرز صحبت کردنتون رو ادبی کنید تا نوشته ی شما هم زیبا بشه

(راه صد ساله رو یه شبه نرید، نیاز به تمرین و زمان داره)


*نویسندگی✒*

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mohadeseh.f، mari، Setayesh R و 7 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمال گرایی

حسین حسینی نژاد

کمال گرایی در نوشتن، عامل دیگری است برای به تعويق انداختن نوشتن.
نگاه شما به کمال گرایی چگونه است؟ چقدر درگیر آن هستید و چقدر از آن فاصله گرفته اید؟ دوستی دارم که سالهاست تصمیم به نوشتن کتابی گرفته است، هر وقت او را می بینم و از پیشرفت کارش می پرسم می گوید دارم راجع به چگونگی نوشتن آن فکر می کنم. می خواهم کار م بی عیب باشد.
دوست دیگری مدتهاست کتاب شعرش را آماده کرده سالهاست منتظر است تا وقتی کامل شد آنرا منتشر کند. البته کمال گرایی صرفا در نوشتن مطرح نیست، در خرید و فروش در دید و بازدید، در ساخت و ساز و... هم مطرح است. در نگاه اول اینکه انسان بخواهد اثر کاملی بیرون بدهد، جنس کاملی بخرد، مجموعه بی نقصی بسازد البته کار پسندیده ایست. منتهی اگر به وسواس بدل شود و شهامت کار را از فرد بگیرد دیگر نه تنها کارآیی خود را از دست داده، بلکه مانع رشد وی هم می شود. کمال گرایی مثل شمشیر دولبه عمل می کند. یک طرفش پیشرفت و طرف دیگرش درجا زدن است. با این حال وجودش به اندازه، ضروری است تا کارهای قوی تری ارائه دهیم. تجربه نشان داده کسانی که انتظار از خود را به زمان محول می کنند، در کارشان موفق تر می شوند نسبت به افرادی که می خواهند یک باره در هر کار و برنامه ای بهترين باشند.
عالم نوشتن نیز از این قاعده جدا نیست. بهبود نوشتاری ما یکباره اتفاق نمی افتد. در طول زمان ممکن می شود. آن هم به شرطی که نوشته هایمان را عرضه کنیم و به خود فرصت اشتباه کردن و نقد شدن بدهیم.


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: mari، ...Ice...، *SADAT* و 3 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمال گرایی

حسین حسینی نژاد

کمال گرایی در نوشتن، عامل دیگری است برای به تعويق انداختن نوشتن.
نگاه شما به کمال گرایی چگونه است؟ چقدر درگیر آن هستید و چقدر از آن فاصله گرفته اید؟ دوستی دارم که سالهاست تصمیم به نوشتن کتابی گرفته است، هر وقت او را می بینم و از پیشرفت کارش می پرسم می گوید دارم راجع به چگونگی نوشتن آن فکر می کنم. می خواهم کار م بی عیب باشد.
دوست دیگری مدتهاست کتاب شعرش را آماده کرده سالهاست منتظر است تا وقتی کامل شد آنرا منتشر کند. البته کمال گرایی صرفا در نوشتن مطرح نیست، در خرید و فروش در دید و بازدید، در ساخت و ساز و... هم مطرح است. در نگاه اول اینکه انسان بخواهد اثر کاملی بیرون بدهد، جنس کاملی بخرد، مجموعه بی نقصی بسازد البته کار پسندیده ایست. منتهی اگر به وسواس بدل شود و شهامت کار را از فرد بگیرد دیگر نه تنها کارآیی خود را از دست داده، بلکه مانع رشد وی هم می شود. کمال گرایی مثل شمشیر دولبه عمل می کند. یک طرفش پیشرفت و طرف دیگرش درجا زدن است. با این حال وجودش به اندازه، ضروری است تا کارهای قوی تری ارائه دهیم. تجربه نشان داده کسانی که انتظار از خود را به زمان محول می کنند، در کارشان موفق تر می شوند نسبت به افرادی که می خواهند یک باره در هر کار و برنامه ای بهترين باشند.
عالم نوشتن نیز از این قاعده جدا نیست. بهبود نوشتاری ما یکباره اتفاق نمی افتد. در طول زمان ممکن می شود. آن هم به شرطی که نوشته هایمان را عرضه کنیم و به خود فرصت اشتباه کردن و نقد شدن بدهیم.
نکته اصلی و خلاصه:

به مرور زمان سعی کنید کامل و بی نقص بنویسید، یه روزه نمیشه راه صد ساله رو رفت و هر چیزی مشکلی داره که به مرور زمان حل میشه.
خیلی از کتابهای بزرگ بیش از چند ده بار ویرایش شده اند.


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: mari، ...Ice...، *SADAT* و 3 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
دربارۀ ساده‌نويسی

از رهاوردهای مشروطه برای ایران، تحولی عمیق و گسترده در نظم و نثر فارسی است؛ هم در قالب‌ها و هم در محتوا و رویکردها؛ به‌طوری که نویسندگی در زبان فارسی را می‌توان به دو دورۀ پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد. پیش از مشروطه، معمولا کسی برای مردم نمی‌نوشت. مخاطب نوشتارها، اهل علم بودند. در آستانۀ مشروطه، پدیده‌‌ای به نام «نوشتن برای مردم» ظهور کرد. نوشتن برای مردم، دست‌کم در نثر کهن فارسی، کارنامۀ درخشانی ندارد. مخاطب اکثر کتاب‌های کهن، طبقه‌ای خاص از عالمان یا طالب‌علمان بودند. مشروطه، دروازۀ گفت‌وگوی نوشتاری را با مردم باز کرد و از آن پس بود که روزنامه‌ها رونق گرفتند و کتاب‌های بسیاری در همین حال و هوا پدید آمدند. از این رهگذر، «نثر معیار» نیز در زبان فارسی، تعریفی دیگر یافت که مهم‌ترین رکن آن، ساده‌نویسی است.
ساده‌نویسی، با همۀ اهمیتی که در نثر معیار دارد، هنوز به‌درستی تعریف و تدوین نشده است. همین‌قدر می‌دانیم که باید ساده بنویسیم؛ اما چگونه؟ تقریبا همه دوست دارند ساده و صمیمی بنویسند، اما دقیقا نمی‌دانند باید چه کنند و نثر ساده و صیقلی چگونه پدید می‌آید. در کتاب «بهتر بنویسیم» قواعد و توصیه‌هایی را گفته‌ام؛ ولی می‌دانم که راه درازی در پیش است و همچنان باید کوشید و قواعد ساده‌نویسی را از میان نثرهای برتر بیرون کشید.
ساده‌نویسی، آسیب‌هایی هم دارد؛ از جمله تخلف از اسلوب نوشتار و افتادن به دام گفتار. اگرچه رکن ساده‌نویسی، نزدیکی به زبان گفتاری است، اما نوشتار را نباید به قدری به گفتار نزدیک کرد که مرزی میان آن دو باقی نماند. برخی نویسندگان، به هـ*ـوس ساده‌نویسی، عامیانه می‌نویسند؛ یعنی از این سوی بام افتاده‌اند. بله؛ ساد‌ه‌نویسی در مقابل «لفظ قلم» رونق یافت و دل بسیاری از نویسندگان را ربود؛ اما نباید آنقدر از «لفظ قلم» دور شد که سر از نثر شفاهی درآورد. نثر معیار، «لفظ قلم» نیست؛ اما مغلوب نثر وارفتۀ شفاهی هم نمی‌شود. شاید مثال‌های زیر تا حدی منظورم را روشن‌تر کنند:
شفاهی: از این بهتر چیست؟ نوشتاری: بهتر از این چیست؟
شفاهی: خدا همیشه در یادتان باشد. نوشتاری: خدا را همیشه یاد کنید.
شفاهی: اگر یادتان رفت... نوشتاری: اگر فراموش کردید...
شفاهی: اهمیت این قاعده خیلی زیاد است، چون باعث گره‌گشایی از مشکلات زیادی می‌شود و مسائل پیچیده را راحت حل می‌کند.
نوشتاری: این قاعده، بسیار مهم است؛ زیرا به‌آسانی از عهدۀ حل بسیاری از مسائل پیچیده برمی‌آید.
شفاهی: نظام‌های دموکراتیک هم هزار جور قانون برای کنترل مردم درست می‌کنند.
نوشتاری: نظام‌های دموکرات هم برای کنترل مردم، صد گونه قانون وضع می‌کنند.
شفاهی: هر کدام از منابع شناخت دین، چه عقل و چه کتاب و چه سنت، در مهندسی معرفت دینی، جایگاهشان روشن است.
نوشتاری: جایگاه هر یک از منابع دین‌شناسی(عقل، کتاب و سنت) در هندسۀ معرفت دینی، روشن است.
شفاهی: اگر عقلانیت، ملاک زندگی متمدنانه باشد، آنقدر عقبیم که امکان ندارد به این زودی‌ها به عقلای عالم برسیم.
نوشتاری: اگر ملاکِ تمدن، عقلانیت باشد، راه درازی در پیش داریم.
شفاهی: خداپرستی تنها با نماز و روزه نیست.
نوشتاری: خداپرستی تنها به نماز و روزه نیست.
شفاهی: گناهی که بنده‌ای را خجالت‌زده کند، خدا بیشتر دوست دارد تا عبادتی که بنده را دچار عُجب کند.
نوشتاری: گناهی که بنده‌ را به شرم آورد، نزد خدا محبوب‌تر است از عبادتی که او را به ورطۀ عُجب و غرور اندازد.
شفاهی: بزرگ‌ترین درس‌ها را زندگی به انسان می‌دهد، ولی ادای معلم‌ها را در نمی‌آورد.
نوشتاری: زندگی بدون اینکه ادای معلم‌ها را دربیاورد، بزرگ‌ترین درس‌ها را به ما می‌دهد.
یادآوری
1. همۀ جمله‌های نوشتاری بالا، پیشنهادی است؛ یعنی ده‌ها و صدها جملۀ دیگر هم می‌توان ساخت که مصداق «نثر معیار» باشد.
2. می‌پذیرم که ادبیات شفاهی، گاهی خون و انرژی بیشتری دارد؛ اما در مجموع، تأثیر زبان نوشتاری معيار در خواننده، بیشتر و ماندگارتر است.
3. در نثر معیار، هر قدر قالب نوشتار کوتاه‌تر باشد، فاصلۀ آن از زبان گفتاری کمتر می‌شود. بنابراین زبان یادداشت از زبان مقاله، و زبان مقاله از زبان کتاب، باید صمیمی‌تر و ساده‌تر و به زبان گفتاری، نزدیک‌تر باشد. پس رسمی‌ترین زبان در کتاب است و غیر رسمی‌ترین زبان، در یادداشت.
استاد رضا بابایی


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: mari، ...Ice...، *SADAT* و یک کاربر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
دربارۀ ساده‌نويسی

از رهاوردهای مشروطه برای ایران، تحولی عمیق و گسترده در نظم و نثر فارسی است؛ هم در قالب‌ها و هم در محتوا و رویکردها؛ به‌طوری که نویسندگی در زبان فارسی را می‌توان به دو دورۀ پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد. پیش از مشروطه، معمولا کسی برای مردم نمی‌نوشت. مخاطب نوشتارها، اهل علم بودند. در آستانۀ مشروطه، پدیده‌‌ای به نام «نوشتن برای مردم» ظهور کرد. نوشتن برای مردم، دست‌کم در نثر کهن فارسی، کارنامۀ درخشانی ندارد. مخاطب اکثر کتاب‌های کهن، طبقه‌ای خاص از عالمان یا طالب‌علمان بودند. مشروطه، دروازۀ گفت‌وگوی نوشتاری را با مردم باز کرد و از آن پس بود که روزنامه‌ها رونق گرفتند و کتاب‌های بسیاری در همین حال و هوا پدید آمدند. از این رهگذر، «نثر معیار» نیز در زبان فارسی، تعریفی دیگر یافت که مهم‌ترین رکن آن، ساده‌نویسی است.
ساده‌نویسی، با همۀ اهمیتی که در نثر معیار دارد، هنوز به‌درستی تعریف و تدوین نشده است. همین‌قدر می‌دانیم که باید ساده بنویسیم؛ اما چگونه؟ تقریبا همه دوست دارند ساده و صمیمی بنویسند، اما دقیقا نمی‌دانند باید چه کنند و نثر ساده و صیقلی چگونه پدید می‌آید. در کتاب «بهتر بنویسیم» قواعد و توصیه‌هایی را گفته‌ام؛ ولی می‌دانم که راه درازی در پیش است و همچنان باید کوشید و قواعد ساده‌نویسی را از میان نثرهای برتر بیرون کشید.
ساده‌نویسی، آسیب‌هایی هم دارد؛ از جمله تخلف از اسلوب نوشتار و افتادن به دام گفتار. اگرچه رکن ساده‌نویسی، نزدیکی به زبان گفتاری است، اما نوشتار را نباید به قدری به گفتار نزدیک کرد که مرزی میان آن دو باقی نماند. برخی نویسندگان، به هـ*ـوس ساده‌نویسی، عامیانه می‌نویسند؛ یعنی از این سوی بام افتاده‌اند. بله؛ ساد‌ه‌نویسی در مقابل «لفظ قلم» رونق یافت و دل بسیاری از نویسندگان را ربود؛ اما نباید آنقدر از «لفظ قلم» دور شد که سر از نثر شفاهی درآورد. نثر معیار، «لفظ قلم» نیست؛ اما مغلوب نثر وارفتۀ شفاهی هم نمی‌شود. شاید مثال‌های زیر تا حدی منظورم را روشن‌تر کنند:
شفاهی: از این بهتر چیست؟ نوشتاری: بهتر از این چیست؟
شفاهی: خدا همیشه در یادتان باشد. نوشتاری: خدا را همیشه یاد کنید.
شفاهی: اگر یادتان رفت... نوشتاری: اگر فراموش کردید...
شفاهی: اهمیت این قاعده خیلی زیاد است، چون باعث گره‌گشایی از مشکلات زیادی می‌شود و مسائل پیچیده را راحت حل می‌کند.
نوشتاری: این قاعده، بسیار مهم است؛ زیرا به‌آسانی از عهدۀ حل بسیاری از مسائل پیچیده برمی‌آید.
شفاهی: نظام‌های دموکراتیک هم هزار جور قانون برای کنترل مردم درست می‌کنند.
نوشتاری: نظام‌های دموکرات هم برای کنترل مردم، صد گونه قانون وضع می‌کنند.
شفاهی: هر کدام از منابع شناخت دین، چه عقل و چه کتاب و چه سنت، در مهندسی معرفت دینی، جایگاهشان روشن است.
نوشتاری: جایگاه هر یک از منابع دین‌شناسی(عقل، کتاب و سنت) در هندسۀ معرفت دینی، روشن است.
شفاهی: اگر عقلانیت، ملاک زندگی متمدنانه باشد، آنقدر عقبیم که امکان ندارد به این زودی‌ها به عقلای عالم برسیم.
نوشتاری: اگر ملاکِ تمدن، عقلانیت باشد، راه درازی در پیش داریم.
شفاهی: خداپرستی تنها با نماز و روزه نیست.
نوشتاری: خداپرستی تنها به نماز و روزه نیست.
شفاهی: گناهی که بنده‌ای را خجالت‌زده کند، خدا بیشتر دوست دارد تا عبادتی که بنده را دچار عُجب کند.
نوشتاری: گناهی که بنده‌ را به شرم آورد، نزد خدا محبوب‌تر است از عبادتی که او را به ورطۀ عُجب و غرور اندازد.
شفاهی: بزرگ‌ترین درس‌ها را زندگی به انسان می‌دهد، ولی ادای معلم‌ها را در نمی‌آورد.
نوشتاری: زندگی بدون اینکه ادای معلم‌ها را دربیاورد، بزرگ‌ترین درس‌ها را به ما می‌دهد.
یادآوری
1. همۀ جمله‌های نوشتاری بالا، پیشنهادی است؛ یعنی ده‌ها و صدها جملۀ دیگر هم می‌توان ساخت که مصداق «نثر معیار» باشد.
2. می‌پذیرم که ادبیات شفاهی، گاهی خون و انرژی بیشتری دارد؛ اما در مجموع، تأثیر زبان نوشتاری معيار در خواننده، بیشتر و ماندگارتر است.
3. در نثر معیار، هر قدر قالب نوشتار کوتاه‌تر باشد، فاصلۀ آن از زبان گفتاری کمتر می‌شود. بنابراین زبان یادداشت از زبان مقاله، و زبان مقاله از زبان کتاب، باید صمیمی‌تر و ساده‌تر و به زبان گفتاری، نزدیک‌تر باشد. پس رسمی‌ترین زبان در کتاب است و غیر رسمی‌ترین زبان، در یادداشت.
استاد رضا بابایی
خلاصه:
ساده بنویسید ولی نه محاوره ای.
سعی کنید نوشته هایتان را بیشتر به کتابی بودن و رعایت نکات نزدیک کنید و سعی کنید اول حرف زدنتان را اینگونه کنید(به اصطلاح لفظ قلم حرف بزنید) تا در نوشتن راحت تر باشید


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: mari، ...Ice...، *SADAT* و یک کاربر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
زبان تصویری

طرفداران سَره‌نویسیِ مطلق یا حداکثری، دلایل بسیاری برای دفاع از شیوه و پسند خود آورده‌اند؛ مخالفانشان نیز. کسانی همچون من که بر نثر معیار پافشاری می‌کنند، زیاده‌روی در سَره‌نویسی و دشمنی کور با کلمات بیگانه‌ را نمی‌پسندند. اصل نزاع روشن است؛ اما مهم‌تر از آن، دلیل‌هایی است که هر کس برای موضع خود می‌آورد. گفت‌وگو دربارۀ سره‌نویسی، پای مباحث جامعه‌شناختی، تاریخی، زبان‌شناختی و حتی سـ*ـیاسی را به میدان منازعات زبانی باز کرده است. من در اینجا می‌خواهم به یک دلیل روان‌شناختی نیز برای ترجیح سَره‌نویسی حداکثری اشاره کنم:
اثرگذاری واژ‌های فارسی بر ذهن فارسی‌زبانان، بیشتر از تأثیر کلمات بیگانه است؛ به چندین دلیل؛ از جمله اینکه واژهای فارسی معمولا برای فارسی‌زبانان، تصویرسازی و حس‌انگیزی نیز می‌کنند و می‌دانیم که زبان تصویری و انضمامی بسیار تأثیرگذارتر از زبان ذهنی و انتزاعی است. مثلا کلمۀ «مقاومت» برای فارسی‌زبان فقط یک مفهوم است و ذهن او از این کلمه به قیام یا ایستادن منتقل نمی‌شود؛ بر خلاف کلمۀ «ایستادگی» یا «پایداری» که برای فارسی‌زبان، افزون بر مفهوم، تصویر هم دارند؛ چون ایستادگی، ایستادن را تداعی می‌کند و ایستادن بیش و پیش از آنکه معنا و مفهوم باشد، تصویر است. به عبارت دیگر، «ایستادگی»، برای فارسی‌زبان، مفهوم تصویری است، اما «مقاومت» مفهوم انتزاعی است، اگرچه ممکن است برای عربی‌دان‌ها انضمامی و تصویری باشد. از همین دست است کلمۀ «پافشاری» که کاملا تصویری است؛ برخلاف معادل‌های عربی آن(تأکید و اصرار) که انتزاعی است. واژهای فارسی زیر را با معادل‌های غیر فارسی آن مقایسه کنید تا به قدرت تصویرسازی کلمات فارسی برای فارسی‌زبانان بیشتر پی ببرید:
تن‌درست(سالم)؛ گردن نهادن/ تن دادن(تسليم)؛ پوست‌اندازي(تحول)؛ سنگدلي(قساوت)؛ دستكاري(تحريف)؛ تهيدست(فقير)؛ سركش(ياغي)؛ دست‌خورده(مستعمل)؛ درد سر(مشكل)؛ سرازير(شيب)؛ سرسخت(مقاوم)؛ پشتيباني(حمايت)؛ چشم‌داشت(توقع)؛ چشم‌بندي(شعبده‌بازي/ حقه‌بازي)؛ تنگ‌چشم(بخيل)؛ چشم‌به‌راه(منتظر)؛ چشم‌انداز(منظر)؛ انگشت‌شمار(معدود)؛ موشكافي(دقت)؛ كمرشكن(غير قابل تحمل)؛ روبه‌رو/ رويارو(مقابل)؛ لـ*ـب‌ريز/ سرشار(مملو/ مشحون)؛ گام‌به‌گام(به‌تدريج)؛ فروتن(متواضع)؛ يك‌پارچه(متحد)؛ گوشمالی(تنبیه)؛ دلخراش(کریه)، زیاده‌روی(افراظ) و...

تبصره یک: به دلایل گوناگون، گاهی در جمله‌ای، کلمۀ بیگانه بهتر از واژۀ فارسی می‌نشیند. مثلا «چشم‌به‌راه»، هم فارسی‌ است و هم تصویری، اما نمی‌تواند جایگزینی مناسب برای «منتظر» در هر جمله‌ای باشد. آیا کلمۀ «پهلو زدن» که فارسی و تصویری و حتی حسی است، می‌تواند جای «رقابت» را در جملۀ زیر بگیرد؟
«هر جا که رقابت نباشد، پای رانت و ویژه‌خواری به آنجا باز می‌شود.»
اما در جملۀ زیر «پهلو می‌زند» خوش‌تر از «رقابت می‌کند» است:
«برخی از غزلیات خواجوی کرمانی به ناب‌ترین غزل‌های حافظ پهلو می‌زند.»

تبصره دو: در میان کلمات فارسی نیز برخی تصویری‌تر و حسی‌تر از برخی دیگر است است؛ مقایسه کنید «دلسرد» را با «ناامید»، «دست‌رنج» را با «مزد»، «دستبرد» را با «دزدی»، «سربه‌نیست» را با «نابود»، «سرخورده» را با «آرمان‌باخته»، «چشم‌نواز» را با «زیبا»، «گره‌خوردگی» را با «پیچیده»، «روي‌‌آوردن» را با «گراييدن» و «دهن‌بين» را با «زودباور».

تبصره سه: در مجموع گرایش‌ همۀ زبان‌ها به سوی تصویرسازی و حسی کردن مفاهیم است؛ بلکه رسالت زبان همین است.

تبصره چهار: زبان تصویری، به نوشتار طعم ادبی می‌دهد و همین باعث شده است که در نوشته‌های علمی، مانند مقالات دائرة المعارفی، از آن کمتر استفاده کنند که به عقیدۀ من خطا است.
استاد رضا بابایی


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: Mohadeseh.f، mari، ...Ice... و 2 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع
زبان تصویری

طرفداران سَره‌نویسیِ مطلق یا حداکثری، دلایل بسیاری برای دفاع از شیوه و پسند خود آورده‌اند؛ مخالفانشان نیز. کسانی همچون من که بر نثر معیار پافشاری می‌کنند، زیاده‌روی در سَره‌نویسی و دشمنی کور با کلمات بیگانه‌ را نمی‌پسندند. اصل نزاع روشن است؛ اما مهم‌تر از آن، دلیل‌هایی است که هر کس برای موضع خود می‌آورد. گفت‌وگو دربارۀ سره‌نویسی، پای مباحث جامعه‌شناختی، تاریخی، زبان‌شناختی و حتی سـ*ـیاسی را به میدان منازعات زبانی باز کرده است. من در اینجا می‌خواهم به یک دلیل روان‌شناختی نیز برای ترجیح سَره‌نویسی حداکثری اشاره کنم:
اثرگذاری واژ‌های فارسی بر ذهن فارسی‌زبانان، بیشتر از تأثیر کلمات بیگانه است؛ به چندین دلیل؛ از جمله اینکه واژهای فارسی معمولا برای فارسی‌زبانان، تصویرسازی و حس‌انگیزی نیز می‌کنند و می‌دانیم که زبان تصویری و انضمامی بسیار تأثیرگذارتر از زبان ذهنی و انتزاعی است. مثلا کلمۀ «مقاومت» برای فارسی‌زبان فقط یک مفهوم است و ذهن او از این کلمه به قیام یا ایستادن منتقل نمی‌شود؛ بر خلاف کلمۀ «ایستادگی» یا «پایداری» که برای فارسی‌زبان، افزون بر مفهوم، تصویر هم دارند؛ چون ایستادگی، ایستادن را تداعی می‌کند و ایستادن بیش و پیش از آنکه معنا و مفهوم باشد، تصویر است. به عبارت دیگر، «ایستادگی»، برای فارسی‌زبان، مفهوم تصویری است، اما «مقاومت» مفهوم انتزاعی است، اگرچه ممکن است برای عربی‌دان‌ها انضمامی و تصویری باشد. از همین دست است کلمۀ «پافشاری» که کاملا تصویری است؛ برخلاف معادل‌های عربی آن(تأکید و اصرار) که انتزاعی است. واژهای فارسی زیر را با معادل‌های غیر فارسی آن مقایسه کنید تا به قدرت تصویرسازی کلمات فارسی برای فارسی‌زبانان بیشتر پی ببرید:
تن‌درست(سالم)؛ گردن نهادن/ تن دادن(تسليم)؛ پوست‌اندازي(تحول)؛ سنگدلي(قساوت)؛ دستكاري(تحريف)؛ تهيدست(فقير)؛ سركش(ياغي)؛ دست‌خورده(مستعمل)؛ درد سر(مشكل)؛ سرازير(شيب)؛ سرسخت(مقاوم)؛ پشتيباني(حمايت)؛ چشم‌داشت(توقع)؛ چشم‌بندي(شعبده‌بازي/ حقه‌بازي)؛ تنگ‌چشم(بخيل)؛ چشم‌به‌راه(منتظر)؛ چشم‌انداز(منظر)؛ انگشت‌شمار(معدود)؛ موشكافي(دقت)؛ كمرشكن(غير قابل تحمل)؛ روبه‌رو/ رويارو(مقابل)؛ لـ*ـب‌ريز/ سرشار(مملو/ مشحون)؛ گام‌به‌گام(به‌تدريج)؛ فروتن(متواضع)؛ يك‌پارچه(متحد)؛ گوشمالی(تنبیه)؛ دلخراش(کریه)، زیاده‌روی(افراظ) و...

تبصره یک: به دلایل گوناگون، گاهی در جمله‌ای، کلمۀ بیگانه بهتر از واژۀ فارسی می‌نشیند. مثلا «چشم‌به‌راه»، هم فارسی‌ است و هم تصویری، اما نمی‌تواند جایگزینی مناسب برای «منتظر» در هر جمله‌ای باشد. آیا کلمۀ «پهلو زدن» که فارسی و تصویری و حتی حسی است، می‌تواند جای «رقابت» را در جملۀ زیر بگیرد؟
«هر جا که رقابت نباشد، پای رانت و ویژه‌خواری به آنجا باز می‌شود.»
اما در جملۀ زیر «پهلو می‌زند» خوش‌تر از «رقابت می‌کند» است:
«برخی از غزلیات خواجوی کرمانی به ناب‌ترین غزل‌های حافظ پهلو می‌زند.»

تبصره دو: در میان کلمات فارسی نیز برخی تصویری‌تر و حسی‌تر از برخی دیگر است است؛ مقایسه کنید «دلسرد» را با «ناامید»، «دست‌رنج» را با «مزد»، «دستبرد» را با «دزدی»، «سربه‌نیست» را با «نابود»، «سرخورده» را با «آرمان‌باخته»، «چشم‌نواز» را با «زیبا»، «گره‌خوردگی» را با «پیچیده»، «روي‌‌آوردن» را با «گراييدن» و «دهن‌بين» را با «زودباور».

تبصره سه: در مجموع گرایش‌ همۀ زبان‌ها به سوی تصویرسازی و حسی کردن مفاهیم است؛ بلکه رسالت زبان همین است.

تبصره چهار: زبان تصویری، به نوشتار طعم ادبی می‌دهد و همین باعث شده است که در نوشته‌های علمی، مانند مقالات دائرة المعارفی، از آن کمتر استفاده کنند که به عقیدۀ من خطا است.
استاد رضا بابایی
کلمات سره را به کار نبریم و ساده و به فارسی معیار بنویسیم.


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: Mohadeseh.f، mari، ...Ice... و 2 نفر دیگر

*Ghazale*

مدير بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/8/18
ارسال ها
1,639
امتیاز واکنش
12,858
امتیاز
373
سن
21
محل سکونت
Ahvaz
زمان حضور
9 روز 3 دقیقه
نویسنده این موضوع

✅ رفیق‌بازی در میان کلمات


رسانه‌ها در... بیماری‌ تجمل‌گرایی مؤثرند.

در جملۀ بالا، جای سه‌نقطه، می‌توانیم کلمۀ «گسترش» را بگذاریم و نیز کلمۀ «شیوع» را:
رسانه‌ها در گسترش بیماری‌ تجمل‌گرایی مؤثرند.
رسانه‌ها در شيوع بیماری‌ تجمل‌گرایی مؤثرند.

کدام بهتر است؟ «گسترش»، فارسی است و نیز امروزی‌تر و شیک‌تر. «شیوع»، عربی است و بی‌ریخت؛ حرف آخر آن هم سخت تلفظ می‌شود. اما در هم‌نشینی «شیوع» با «بیماری»، لطفی است که در پیوست «گسترش» به «بیماری» نیست؛ زیرا مردم نمی‌گویند «گسترش بیماری»؛ می‌گویند «شیوع بیماری»؛ بر خلاف «گسترش آگاهی‌» که بهتر از «شیوع آگاهی» است. از هم‌نشینی‌های دیگر هم می‌توان فهمید که مردم کلمۀ شیوع را بیشتر برای امور منفی(مانند بیماری) به کار می‌برند؛ اما به «گسترش» هم نقش منفی می‌دهند و هم نقش مثبت. بله؛ اگر در جملۀ «رسانه‌ها در ... بیماری‌ تجمل‌گرایی مؤثرند» تجمل‌گرایی به بیماری تشبیه نشده بود، گسترش بهتر از شیوع بود: «رسانه‌ها در گسترش تجمل‌گرایی مؤثرند.» اما کلمۀ «بیماری» با «شیوع» رفیق است، نه با «گسترش».
نویسنده، اگر به کلمه نگاه کند، باید «گسترش» را برگزیند، اما جادوی هم‌نشینی و رسم رفيق‌بازی ميان كلمات، او را وادار می‌کند که ترکیب و مجموعه‌ای از الفاظ را در نظر بگيرد. این، یکی از تفاوت‌های نویسندگان نوقلم با نویسنده‌های حرفه‌ای است که کلمه را در برای جمله می‌خواهند، نه جمله را برای کلمه.

استاد رضا بابایی

در انگلیسی به این هم نشینی و رفاقت کلمات با هم میگویند collocation.
دیکشنری های مخصوص این کار هم دارند که در نویسندگی حرفه ای یار و یاور است. من چند تایش را دارم. مفیدند عجیب


*نویسندگی✒*

 
  • تشکر
Reactions: Mohadeseh.f، mari، ...Ice... و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا