مشاعره

Narges_Alioghli · 25/4/20

SHADOW گفت:
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

ماه اگر بی‌تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه‌ی سبحانی

Asal_Zinati · 25/4/20

Narges_Alioghli گفت:
ماه اگر بی‌تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه‌ی سبحانی

یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را
در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را

Narges_Alioghli · 25/4/20

SHADOW گفت:
یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را
در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را

آن کف پا بر زمین حیف است ای سرو سهی
چشم آن دارم که دیگر پای بر چشمم نهی

Asal_Zinati · 25/4/20

Narges_Alioghli گفت:
آن کف پا بر زمین حیف است ای سرو سهی
چشم آن دارم که دیگر پای بر چشمم نهی

یاری که غمش دوای هر بیمار است
او را یار است هرکه با او یار است

Narges_Alioghli · 25/4/20

SHADOW گفت:
یاری که غمش دوای هر بیمار است
او را یار است هرکه با او یار است

تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
من ارگ بمم خشت به خشتم متلاشی

Asal_Zinati · 25/4/20

Narges_Alioghli گفت:
تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی
من ارگ بمم خشت به خشتم متلاشی

یک چشم من از روز جدائی بگریست
چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست

Narges_Alioghli · 25/4/20

SHADOW گفت:
یک چشم من از روز جدائی بگریست
چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست

تا نبندی ز سخن لـ*ـب نشود دل گویا
نطق عیسی ثمر روزه‌ی مریم باشد

Asal_Zinati · 25/4/20

Narges_Alioghli گفت:
تا نبندی ز سخن لـ*ـب نشود دل گویا
نطق عیسی ثمر روزه‌ی مریم باشد

دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بی‌ما چگونه توانی بزیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بی‌آب
گفتا که گنـ*ـاه تست و بر من بگریست

Narges_Alioghli · 25/4/20

SHADOW گفت:
دوش از سر لطف یار در من نگریست
گفتا بی‌ما چگونه توانی بزیست
گفتم به خدا چنانکه ماهی بی‌آب
گفتا که گنـ*ـاه تست و بر من بگریست

تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

Asal_Zinati · 25/4/20

Narges_Alioghli گفت:
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی