خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: شینیگامی

  1. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_دهم همین دو کلمه را گفت و از کنارش گذشت و رفت. در آن لحظه هیچ کاری از او بر نمی‌آمد جز اینکه به رفتن مرد خیره شود آن‌هم در حالی که وجودش را حسی گنگ در بر گرفته بود. دستش را روی قلبش مشت کرد و با صورتی گر گرفته زیر لـ*ـب زمزمه کرد: ‌- این دیگه چی بود! هجوم خاطراتی که روزی آن‌ها را...
  2. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_نهم او دیگر که بود؟ چرا هیچ واکنشی نشان نمی‌داد -اون... اون یه شیطانه صدای لرزان مرد او را به خودش آورد انگار وخامت اوضاع روی او تاثیر خودش را گذاشت که انگار قدرتش چند برابر شد یقه مرد را گرفت و با پا به گودی پشت پایش ضربه زد همین که دست‌هایش شل شد و از تن مرد فاصله گرد او را...
  3. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_هشتم -از کجا شروع شد؟ سوالی بود که از خود میپرسید و جوابش را بهتر از هر کسی می‌دانست! درست یک سال پیش در کافه کوچکی نزدیک به مرکز دایره جنایی نیویورک کار میکرد زندگی مملو از یاس و ناامیدی داشت و افسردگی جانش را به لـ*ـبش رسانده بود، اما تمام این حالت های بد در خانه کوچک و تنهایی‌اش...
  4. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_هفتم فقط‌ دوماه گذشته... تو شکست خوردی و حالا... همه چیزت مال منه! جرعت پس زدنش را نداشت،جرعت صحبت کردن نداشت گویی کسی به تار های صوتی‌اش چنگ زده و صدایش در دم خفه شده بود، انگشت‌های دست راست مرد فکش را در بر گرفتند و سرش را به بالا مایل کردند. نفس های دیووانه کننده‌اش را در...
  5. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_ششم همه چیز مانند یک فیلم جلوی پلک‌هایش گذشت دست های خونی اش، میخی که در قلب پسر جای گرفته بود و در اخر لبخند سایکو‌وار پسر در حالی که از دره پرت شد... هنوز در حال کند و کاو خاطرات بود که دست‌هایی با گرمای آشنا پهلو‌هایش را در بر گرفت: -هیولاها همیشه زیر تـ*ـخت قایم نمیشن عزیزم...
  6. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_پنجم با دیدن صحنه مقابل چشم‌هایش درشت شد و با تمام توانش جیغ کشید. چه میدید؟ هنوز خواب بود؟ مقابل چشم‌هایش کابوسی وحشتناک از جنس حقیقت تدارک دیده شده بود و او مانند یک مهره بی حرکت نظاره‌گر آن بود ... آنقدری شوکه بود که نشنید و ندید صدای کسی را که با چشم‌های مشتاق در چند متری‌اش...
  7. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_چهارم نفهمید چطور اما وقتی به خودش آمد روبروی در خانه‌اش قرار داشت، احساس میکرد کسی او را زیر نظر گرفته و احساسش هرگز دروغ نمی‌گفت. کلید را توی قفل چرخاند و وارد خانه اش شد خرید‌هایش را روی اپن گذاشت و سوییشرتش را همان طور که به سمت تختش قدم بر میداشت از تنش بیرون آورد و...
  8. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #شینیگامی #پارت_سوم از روی تـ*ـخت قدیمی بلند شد و به سمت کمد دراور کنار تـ*ـخت رفت و کشوی اول آن را باز کرد. تیشرت سفید ساده‌اش را به همراه شلوار جین آبی رنگی از داخل آن برداشت و با حرص یقه لباس خواب حریری را که به تن داشت پاره کرد و آن را گوشه‌ای پرت کرد. بعد از پوشیدن لباس‌هایش به سمت در ورودی حرکت...
  9. misti

    در حال تایپ رمان شینیگامی | misti کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت_اول #شینیگامی برق اشک چشم‌هایش را در بر‌گرفت و کوبش سریع قلبش کاملا به گوشش می‌رسید. باز هم مثل همیشه، همان اتاق، همان لباس، همان آرایش... همه چیز مانند هم... حتی با گذشت چند روز و عوض کردن خانه‌اش باز هم همین اتفاق برایش تکرار می‌شد... شب ها میخوابید و روز بعد با لباس حریر سفید و آرایش...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا