رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
چشم غره میرود:
- بیخود، میخوای همه بفهمند؟! خانم جلالی فقط منتظر یه فرصته که زهرشو بریزه. پاشو برو بهت میگم.
خود نیز دیگر نمیتوانستم بیشتر از آن تحمل کنم؛ پس سریع بلند شده و بعد از گفتن به استاد که حالم خوب نیست، سریع از کلاس بیرون میزنم. خود را به سرویس رسانده و قفل را میزنم. با دستانی...
هلن ادامه میدهد:
- مجبور به همکاری شد؛ البته به روش خودش. خیلی چیزها رو از آینده از اربوس پنهون کرد. بعد از مردن پسر اربوس اونم به طرز مشکوکی، اورسولا از اونجا فرار کرد و خودش رو تو یه غار پنهون کرد.
هامان سر تکان میدهد و هلن با لبخند ادامه میدهد:
- جون منم نجات داد و من خیلی بهش مدیونم...