رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت74
بوم نقاشی را بر روی پایه گذاشته و عرق پیشانیام را میگیرم. بلاخره چهارشنبه از راه رسیده و همه، بومهای نقاشی خود را برای نمره گرفتن آوردهاند. روی صندلی جا میگیرم و نگاهم در اطراف میچرخد. اردلان بدون توجه به من نگاهش در موبایلش است. در این چند روز، حتی یک بار نیز با من هم صحبت نشده...
در کوچههای تنگ و تاریک دوشادوش یکدیگر قدم برمیداشتند و صدای کفشهای چرمیاشان، همانند یک ناقوس در مغز پر از پیچ و خم لاریسا نفوذ میکرد و او را از فکرهایی منفور بیرون میکشید.
از کوچه تنگ و تاریک بیرون رفتند و پا در یک کوچه بزرگتر گذاشتند. صدای بلند خندهای نگاه هر دو را به همان سمت کشاند...