رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#صدای_ناله_های_ویولن
#پارت_۱۴۰
اگر این حرفها را از زبان خودش نمیشنیدم و اتاقش را میدیدم، خیال میکردم او شاد و سرحال در دنیای صورتی خودش خوش است؛ اما...
چسبها را برداشتم و کشو را بستم. نگاهش، هنوز خیرهی من بود. لبخندم را حفظ کردم و لبهی تختش نشستم. کمی گردن پایین کشید تا بهتر بتواند...
(راوی)
هانیه از خونشون بیرون رفت. تو دلش خداروشکر گفت که افسون یکم نرم شده. زمان که بگذره کیانُ هم می بخشه. ماشین رو روشن کرد و رفت سمت کلانتری.
هنوز هم نگران حال کیان بود. رفت داخل و در اتاق کیان رو زد. وقتی درو باز کرد متوجه شد که کسری کنارشه.
- سلام.
کسری لبخندی برای هانیه زد و جوابش رو داد...