خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: تاب_رخ_او

  1. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت.8 از همون پشت چشم‌های نازکش برام رونمایی کرد و جزوه‌های رنگیش رو از کوله‌ش در آورد‌. همدم- کاملیا این پریناز ولش کن زیادی زر می‌زنه‌. فرداشب میای بریم بیرون؟ یک هفته‌ست چپیدیم‌ توی خونه واقعاً دیگه نمی‌تونم ادامه بدم این زندگی مزخرف رو. زیر لـ*ـب طوری که همدم بشنوه گفتم: «حالا...
  2. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت.7 #تاب_رخ_او #پارت_7 حقیقتاً اگر بگم ناراحت شدم دروغ نگفتم‌. درسته خیلی گیر می‌داد و به چشم یه مشت بی‌سواد بهمون نگاه می‌کرد؛ ولی باسوادترین زنی بود که توی دانشگاه می‌شناختم. امیر- لعنت به من که اومدم این رشته. به خدا اگه می‌رفتم دندون الآن اینقدر بدبخت نبودم. چشم‌ غره‌ای بهش...
  3. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت.6 - تو الآن می‌خندی؛ ولی من قیافه‌م با خر شرک مو نمی‌زد اون لحظه‌. يکی نیست بگه آخه پدر من می‌خوای تخریب کنی چرا پای کفتار رو وسط می‌کشی. هنوز ثانیه‌ای از تموم شدن حرفش نگذشته بود که همدم، امیر و کامران وارد کافه شدن. حقیقتاً به وجود تک‌تک‌شون الآن احتیاج داشتم‌. - بچه‌ها...
  4. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت.5 پریناز دستی به موهای بهم ریخته‌ش زد و با چهره‌ی داغونش رو بهم توپید: - حالت خوبه؟ نه واقعاً برام سواله که تو حالت خوبه؟ مثل این‌که خرخونی‌های دیشبت روانیت کرده آره؟ واقعیتش این بود که خودم هم دردم رو نمی‌دونستم. آخ سعید این چی بود بهم گفتی؟ چرا بهمم ریختی سعید. چرا؟ - پریناز...
  5. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت.4 کاش می‌تونستم تمرکز از دست رفته‌م رو برگردونم‌. سر دردم هرلحظه شدیدتر می‌شد و چاره‌ای جز سیاه کردن این برگه لعنتی نداشتم. وقتی به یاد حرف‌های سعید می‌افتم از خودم بیزار می‌شم و برای هزارمین بار از خدا می‌خوام کمکم کنه. با صدای استاد ملک‌پور که اعلام می‌کنه وقت تموم شده خودکار...
  6. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت.3 20 سال بعد کلافه و سردرگم دنبال جزوه‌ی ملک‌پور می‌گشتم؛ اما انگار آب شده بود و رفته بود توی زمین. از سردرد داشتم جون می‌دادم و چاره‌ای جز گشتن نداشتم. اگر جزوه‌ش پیدا نمی‌شد حسابم با کرام الکاتبین بود. تلفن همراهم که زنگ خورد به سختی از روی زمین بلند شدم‌ و بدون نگاه کردن به...
  7. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت_2 عروسک موطلایی‌اش را کمی از خودش فاصله می‌دهد‌ و یک قدم به آن مرد غریبه نزدیک می‌شود‌. - راست میگی عمو؟ من و آتریسا رو می‌بری پیش مامانی؟ مرد از اینکه توانسته بود اعتماد دخترک رو جلب کند سرخوش به او نزدیک می‌شود و کلاه بافته شده‌ی سفید رنگش را در سر دخترک تنظیم می‌کند‌. -...
  8. در حال تایپ تاب رخ او | Mosaken_Shab کاربر انجمن رمان ۹۸

    #تاب_رخ_او #پارت_1 «دانای کل» در سرش غوغایی برپا بود که حتی اطرافیانش تصور هم نمی‌کردند‌. زندگی‌اش به یکباره رنگ غم گرفته بود و مقصر تمامی اتفاقات کسی نبود جز خودش‌. آمده بود تا اعصابش کمی آرام گیرد‌. اما، به محض رسیدنش به شمال قوم مغول به خانه‌اش حمله کرده‌ بودند‌. او مریم را دوست داشت چطور...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا