خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت7

  1. -FãTéMęH-

    در حال تایپ رمان آرشتات (جلد دوم مانوی) | -FãTéMęH- نویسنده انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 با پرش ماهرانه‌اش، چکمه‌هایش درون چاله‌‌ای پر از آب کثیف فرو رفت، اما شلوار جذبش به واسطه‌ی بلندی چکمه‌اش از کثیفی محفوظ ماند. مثل همیشه یک جرکین سیاه بر روی پیراهن سفیدش پوشیده بود. با هر قدم ردای بلند مشکی رنگش تکان ریزی می‌خورد. از دو پله مقابلش بالا رفت و پشت در چوبی دایره‌ای شکل...
  2. در حال تایپ رمان انگارین | حوری کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 با تعجب نگاهم کرد، دستش از روی میله های در سر خورد. - بانوی من، ولیعهد از غم فوت پادشاه ممکن است دست به هر کاری بزنند. شما را به یزدان قسم اینگونه خودتان را عذاب ندهید. سرم رو به دو طرف تکون دادم. - نه، من خودم گلیمم رو بلدم از آب بکشم. راستی تو کی بودی؟ انگاری که گیج شده باشه. سری تکون...
  3. -FãTéMęH-

    بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    بعد از دو ساعت بلاخره استاد با یک خسته نباشید، اکثر دانشجویان را خوشحال می‌کند. کتاب را در کیفم می‌گذارم و بلند می‌شوم. صدای عقب رفتن صندلی اردلان، باعث می‌شود به او نگاهی بی‌اندازم. همیشه جوری بلند می‌شد که صدای صندلی بیچاره را در می‌آورد. بعضی اوقات آن قدر با سرعت بلند می‌شد که صندلی تلو تلو...
  4. Saba☆

    در حال تایپ رمان بالی شکسته | ☆Saba کاربر انجمن رمان ۹۸

    #بالی‌شکسته #پارت7 هرکسی برای زندگی من تعیین تکلیف می کنه از هردری میگن و می شنوی حتی دریغ از یه کلمه که نظر تو چیه انگار منی وجود نداره و انقدر گرم صحبت های خودشونند که نوشیدنی رو از کمد عمو برداشتم کنار پنجره لیوان بزرگ رو هم‌ برداشتم و تا نصف لیوان پر کردم سر کشیدم همین که لیوان رو روی میز...
  5. zahra1400m

    در حال تایپ رمان دلدادگی نفس | zahra1400m کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 بعد از اتمام تدریس استاد، همراه نرجس از کلاس خارج شدیم مستقیم سمت سلف دانشگاه قدم گذاشتیم. روی صندلی ها جا گرفتیم و یه اسپرسو و کیک سفارش دادیم تا حاضر شدنشون حدود یک دقیقه گذشت، درحال مزه کردن قهوه‌ام بودم که نرجس گفت: - حالت خوبه نفس؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - اره خوبم! چطور مگه؟ دستی...
  6. Shaghayegh_G

    در حال تایپ رمان مرداب اغواگر | Shaghayegh_G و Niya.Hamzehei کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 چشمام رو چندبار محکم روی هم فشار دادم که گوشیم زنگ خورد؛ نگاهی به صفحه‌اش کردم، اسم اذین افتاده بود. جواب دادم: - سلام اذین جونم. - سلام اجی خوبی؟ کجایی؟ به پشتی صندلی تکیه دادم و گفتم: - کتابخونه ام. دیدم خونه نیستی منم اومدم کتابخونه درس بخونم. - میگم بیا خونه. خاله دعوتمون کرده واسه...
  7. Niya.Hamzehei

    در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 بلند شدم تا لباسِ عروسیم ‌رو بپوشم. نگاهی به لباس صورتی‌ چرکیِ پف دارم کردم. گلای ریز و برجسته ای که روش داشت زیباترش کرده بود. چرخی زدم که خدمتکاری که اونجا بود گفت: - دور از این که رعیتی بیش نیستی، خوش بر و رویی. واقعا دیگه از این نمی‌خواستم حرف بشنوم. -شماهم رعیتی بیش نیستین، منتهی...
  8. Ashly

    در حال تایپ رمان مهره‌های گمشده | Ashly کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 سلنا: از سوراخ کوچیکی که پرچین داشت به جیک نگاه کردم، یک لبخند شرارت آمیز زدم همین که گل به سمتش پرتاب شد جا خالی داد ! اون چطور این کار رو کرد نکنه پشت سرش چشم داره؟ همین که جا خالی داد گل پرتاب شد روی دختری که رنگش به کبودی می رفت و گوش هاش بلند بود و برای اینکه کسی چشمش به گوشش نخوره...
  9. •| α ƴ đ α ώ |•

    در حال تایپ رمان قلب سفید شیاطین | •| α ƴ đ α ώ |• کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت7 کمی مِن مِن کرد و آخر با دلربایی گفت:-اگه دوست داری قدم بزنیم. نگاهی به اطراف کردم و با لبخند گفتم:-حتما. با متانت به سمت مخالف من اشاره کرد و به راه افتاد. من هم پشت سرش. خب هزار و یک سوال در ذهنم داشتم که جوابی برای آنها نداشتم و اولین پرسشی که در ان لحظه مقابل چشم هایم بود این بود که...
  10. Mounes Hasanpour

    در حال تایپ رمان قعر حقیقت | mounes کاربر انجمن رمان ۹۸

    :aiwan_light_heart:عیدتون مبارک:aiwan_light_heart: #پارت7 به طرف دویست و شش مشکی رنگش -که آن طرف خیابان پارک شده بود- حرکت کرد. ویبره‌ی گوشی باعث شد از آن حال و هوا بیرون آید: -بله سروش؟ -کجا رفتی تو؟ می‌خواستم حرف بزنیم! همان‌طور که سوار می‌شد، جواب داد: -دیر نمی‌شه. گزارش رو که نوشتی و تحویل...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا