رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
کیان مطمئن بود که فکر و خیال یه روزی از پا درش میاره. تنها چیزی که تو این مدت میتونست سرپا نگهش داره افسون بود.
همین دختر جیغ جیغو!
فقط کاش... .
کاش افسون میفهمید که چقدر برای کیان ارزشمنده.
صدای افسون کیان رو از افکارش جدا کرد:
- راستی کیان، نتیجه انگشت نگاری مطب چیشد؟ چیزی دستگیرتون شد؟...
#پارت_۶۵
- ولی به خدا قسم که نمیخواستم اینطوری شه...من اصلا حواسم به چاقو تو دستام نبود.
- میدونم شهرزاد...نمیخواد ادامه بدی.
حرفهای رادمان را نمیشنید و به جایش زمزمههای آن مرد زیرِ گوشش قوت گرفته بود...تمام آن صحنهها مانند فیلم جلوی چشمانش نقش بسته بود و حتی داغی لـ*ـبهای او را روی لاله...