رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
سوار ماشین شدیم و از اونجا دور شدیم.
هانیه شروع کرد به حرف زدن:
- بهت که گفتم غیرطبیعیه رفتارش.
با تاسف سرم رو تکون دادم:
- آره ولی فکر نمیکردم تا این حد باشه. عقلش رو به کل از دست داده!
نمیدونم چقدر رفتیم و چندتا خیابون رو گذروندیم، ولی ماشین رو در اداره پلیس پارک کردم.
هانیه با تعجب...
#پارت_۵۶
در یک جنگل سرسبز میدوید و میخندید...دنباله پیراهن سفیدش را گرفت و چرخ زد...
اما در یک لحظه آن جنگل سرسبز ناپدید شد و همه چیز سیاه شد...
صدای فریاد یک مرد را میشنید که فریاد میزد و شخص مجهولی را نفرین میکرد
تنها یکجا بود که هنوز روشنایی خود را حفظ کرده بود...همانجایی که منبع فریادهای...