...زمین مانع کامل چرخیدن او و پناه بردنش به آ*غو*ش خالهاش میشد.
خالهاش که دید حرف زدن نتیجهای نداشت خودش پیش قدم شد و با آوردن یک نردبون از پشت باغچه کوچک حیاط که پر از گلهای قرمز بود به لینا نزدیکتر شد.
لینا دیگر میتوانست راحت در آ*غو*ش خالهاش جا بگیرد؛ اما او تردید داشت...
#رمان_هپنوس
#meysa