خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم:

با صدای گوشی یه خود آمدم و سرم را به طرف صدا چرخاندم.
با ندیدنش روی باکس های کنار تـ*ـخت متعجب نگاهم را در اتاق چرخاندم.
ناامید از ندیدنش از روی تـ*ـخت بلند شدم.
با برخورد پاهایم به کاشی سفید، سرمایش تا اعماق وجودم رسوخ کرد.
ابتدا همان باکس ها را بار دیگری برای اطمینان گشتم ولی با پیدا نکردن چیزی سعی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم:

ولی دست های او خیلی سرد بود‌.
***
لینا:
با دوباره بلند شدن صدای گوشی چشم هایم از صفحه وحشتناک جلوی رویم جدا شد و به سمت راست اتاق چرخیدم.
با دیدن روشنایی که به خاطر پرده کنار زده و نور خورشید ظهر که به اتاق می‌تابید و آن را کمی از فضای دلگیرش خارج می‌کرد، سمتش قدم برداشتم.
یک قدم.
به دلیل اینکه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم:

بی‌ملاحضه در ماشین را بست و سمت خاله‌اش دوید.
او آنقدر گرسنه بود که توجه‌ی یه خاله‌اش که هنوز بیرون ایستاده بود نکرد و روی اولین میزی که جلوی رویش بود نشست.
چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا خاله‌اش نیز صندلی قهوه‌ای جلو چشمش را عقب بکشد و روی آن بنشیند.
او همانند دختر کوچک دست‌هایش را به هم دیگر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم:

قسمت سفید میز آغشته به خون بود.
دخترش با دیدن خونی که با هر سرفه از دهن مادربزرگش خارج می‌شد وحشت کرده بود.
لینا کاملا غرق صحنه روبه‌رو بود و متوجه خاله‌اش که الان سرجایش برگشته بود نشده بود.
- لینا... .
نشنید.
- لینا!
او این بار صدایش را بلند کرد تا به گوش دخترک برسد.
دخترک ترسیده از جا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم:

لینا دیگر می‌توانست راحت در آ*غو*ش خاله‌اش جا بگیرد؛ اما او تردید داشت.
او میترسید با پایین آمدن تنهایش را از دست بدهد.
او نیاز به تنهایی داشت؛ حداقل برای چند ساعتی... .
او جایی برای تنهایی بهتر از پشت بوم پیدا نکرده بود اما الان او ترسیده بود.
دو نوع ترس.
اولی ترس از ارتفاع بود که برای دختری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم:

هر بار که وارد این خانه میشد حس می‌کرد مادرش را می‌بیند.
مادری که در حال آشپزی بود!
در حال بازی با او و خواهرش؛ بازی با نوه‌هایش!
اما آخرش فقط تصویر او وقتی که رو زمین بود و خون اطرافش را گرفته بود می‌ماند.
با صدای هق هق خفیفی از تو بـ*ـغلش به خودش آمد‌.
او می‌دانست که عاشق مادرش بود ولی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پانزدهم:

او کمی از این وابستگی نسبت به خاله‌اش هراس داشت.
خاله‌اش او را بلند کرد و این بار به سمت اخر راه‌رو رو رفت و بدون توجه به عکس‌های خانوادگی روی دیوار وارد اتاق شد.
آن عکس‌ها وقتی که مادرش زنده بود وجود نداشتند اما بعد از مرگش مادر دخترک با کمک بقیه اعضا فامیل تصمیم گرفتند آنها را بگذارند.
با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر

Meysa

مدیر تالار سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
  
عضویت
1/8/21
ارسال ها
4,188
امتیاز واکنش
38,170
امتیاز
443
سن
16
محل سکونت
قصر نوتلا
زمان حضور
101 روز 10 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم:

و این راه آن راه نبود.
با کم شدن سرعتش او کم کم متوجه فضای اطرافش شد.
او آن مکان را نمی‌شناخت؛ اما به نظر شبیه پاک می‌آمد.
پارکی که به دلیل شب بودن کاملا تاریک بود.
با حرکت آرام دوباره روحش و نزدیک شدنش به آن پارک او هراسان سعی کرد برگردد اما دیگر دیر شده بود او اصلا نباید می‌خوابید.
آنقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی هوپنوس | Meysa کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، Elaheh_A و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا