خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: پارت۳

  1. ریحانه صادق نژاد

    در حال تایپ رمان وینچستر | ریحانه صادق نژاد کاربر انجمن رمان ۹۸

    امیر زیر لـ*ـب شب بخیری در جوابش گفت و با لبخندی که ناخودآگاه روی صورتش نقش بسته بود روی تختش دراز کشید و سعی کرد نگاهش را به تـ*ـخت بـ*ـغلی‌اش ندهد تا پسر را آزرده نکند. از هم سلولی تازه واردش خوشش آمده بود. امشب با آن گرد و خاکی که کرده بود می‌توانست در این زندان پشتش به او گرم باشد و این سوال ناگهانی‌...
  2. hdis

    در حال تایپ رمان شبیخون نیرنگ | hdis کاربر انجمن‌ رمان ۹۸

    #شبیخون‌نیرنگ #پارت۳ در بـ*ـغل مردونه و امنش جا گرفتم و‌ صورتم رو بـ*ـو*سید: - عزیز بابا خودت که می‌دونی عاشقتم! پس شما لطف کن مواظب خودت باش. لبخندی زدم: - چشم بابا جون. شما هم می‌دونی همه‌ی کسمی! خیلی بیش‌تر مواظب خودت و مامان باش. از بـ*ـغل بابا جدا شدم و به بـ*ـغل پر مهر و محبت مامان فرو رفتم و بی‌حرف...
  3. hdis

    در حال تایپ رمان شبیخون نیرنگ | hdis کاربر انجمن‌ رمان ۹۸

    #شبیخون‌نیرنگ #پارت۱ نام اثر: #شبیخون‌نیرنگ نویسنده: #حدیثه_ببرزاده لحظه به لحظه پریشون‌تر ‌می‌شدم. تصویر گنگ و مبهم کم‌کم واضح و روشن ‌می‌شد. خودش بود، خودِ خودش! با سر و صورت خونی و چشم‌های لبالب از نفرت زل زده بود به من. قدم به قدم نزدیک‌تر می‌اومد و ضربان قلبم بیش‌تر به اوج می‌رسید. خونسردی...
  4. pishi

    در حال تایپ رمان دل‌کاو | pishi کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۳ با صدای منشی، سرمو از گوشی بیرون بردم. پرسشی بهش نگاه انداختم و سرمو تکون دادم. - آقای محترم، سه ساعته دارم صداتون می‌زنم! نوبتتون شده. شرمنده لبخندی زدم و زیر لـ*ـب عذرخواهی کردم. کیف و کتمو برداشتم و به سمت در اتاق رفتم. قبل از در زدن، نفس عمیقی کشیدم و لباسمو صاف کردم. انگشتمو با تردید...
  5. ~MobinA~

    در حال تایپ رمان هاتور | مبینا گوهری کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۳ ریموت عمارت را از داشبورد بیرون آورد و با زدن دکمه آخر از آن سه دکمه روی ریموت، در‌های عمارت باز شدند. کمی صبر کرد تا در کامل باز شود و بعد با تک گازی، ماشین را به داخل راند. با وارد شدن به داخل اولین چیزی که توجهش را جلب می‌کرد، عمارت بزرگ و دو طبقه‌ای با سنگهای سفید و مجسمه‌هایی با طرح...
  6. adrina_m25

    در حال تایپ رمان نیهان | adrina_m25 کاربر انجمن رمان ۹۸

    #پارت۳ نمی‌دونم چرا امروز آرش به نظرم زیادی مشکوک می‌زنه. همش گوشیش زنگ میخوره، این هم هی رد می‌کنه. دیگه بیشتر از این نتونستم این موضوع رو تحملش کنم. با صدای بلندی که طعنه به همراه داشت، چشام رو طلبکارانه به صورتش دوختم و پرسیدم: - کیه؟ چرا جواب نمی‌دی؟! شاید کار واجب داشته باشه. خوشحال از...
  7. -FãTéMęH-

    رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

    باید خود را نجات می‌داد؛ با آن اندک‌ جانی که برایش باقی مانده بود. با تمام توان باقی مانده‌اش، دستش را به سمت لبه ستون بلند می‌کند، ولی نیمه جان باز بر روی زمین می‌افتد. مایع گرم و لجزی را میان موهایش حس می‌کند. دستش را بار دیگر بلند می‌کند و این‌بار با انگشتان کشیده و لاغرش، لبه ستون را...
  8. در حال تایپ رمان بازماندگان لاماستو | N*M*M و Malekpour کاربران انجمن رمان ۹۸

    #پارت۳ به نقطه‌ی نامعلوم روبه رویش خیره مانده بود. خیلی دلم می‌خواست بدانم دلیل اینهمه آشفتگی از چیست؟ نفس عمیقی کشید، نگاه از روبه رویش گرفت و به چشمانم خیره شد. _حتما شنیدی که به خاطر آسیب دیدگی شدید، هیچ کس جنازه‌ی تام رو ندیده؟ با سکوتم مهر تاییدی بر حرفش نشاندم. _خب...خب شایعه شده که مرگ...
  9. Saba.hn

    در حال تایپ رمان نوگل تپنده | سبا حسن نژاد کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت۳ نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لـ*ـب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست تو اگر خنده کنی او به تو...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا