رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
پوزخندی زد:
- به لطف دوستتون، بله!
سعی کردم با آرامش باهاش حرف بزنم:
- من بخاطر رفتار غزل واقعا متأسفم. بعد از مرگ فرهاد یه خورده دچار اختلالات روانی شده.
حرفم رو تایید کرد:
- بله میدونم! بخاطر همون هم بود که ازش شکایت نکردم. وگرنه الان راستراست توی خیابونا نمیچرخید. یاد میگرفت مثل لاتای...
#پارت_۱۱
صدای مروارید اروم اومد و گفت:
-هی بچه ها اون جا رو.
سر اتوسا و غزل به سمتی که مروارید اشاره میکرد برگشت. لـ*ـب های اتوسا کش اومد و رو به مروارید گفت:
-عجب تیکه هایی ان.
غزل با تاسف نگاهش و گرفت و نگاه چپ چپی به مروارید انداخت و بی توجه دوباره سرش و داخل گوشیش برد و خیلی ریلکس به ادامه...
#پارت_۱۱
در فکر فرو میرود و صحبتهای خودش و عمهاش را به یاد میآورد:
با وضع آشفتهای وارد اتاق میشود و از ریحانه میخواهد که کمی آنها را تنها بگذارد.
سر پا میایستد و تا وقتی صدای در که خبر از رفتن ریحانه را میدهد، به گوشش برسد، خیره چشمان گود افتاده ایرن میشود.
آرام به طرف تـ*ـخت چوبی که...