رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
خورشید در بالاترین نقطه ممکنه، در دل آسمان خودنمایی میکرد و گرمای خود را به سمت زمین میفرستاد.
لاریسا بر روی اسب نشسته و به لطف درختان انبوه از گرمای خورشید در امان مانده بود. کمی احساس گرسنگی و خستگی میکرد. دو روز در راه بودند و او دیگر از این وضعیت خسته شده بود. پس کی قرار بود به آن قبیله...
#پارت۲۲
راهبهای که بر روی زمین نشسته بود با کمی مکث بلند شد، همگی کمی از کشیش فاصله گرفتند و باهم دیگر صحبت کردند. کشیش کتاب را بست و خواست که بلند شود، دو راهبه به سمت او رفتند. بعد از گرفتن دستمالی بر روی بینی کشیش او را بیهوش کردند.
سر از کار راهبه ها در نمیآوردم و با شگفتی نگاهشان می کردم،...