خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: آینده‌ی_قدیم

  1. ~PARLA~

    در حال تایپ رمان آینده‌ی قدیم | ~ROYA~ و ~PARLA~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...شلواری که زیر دامنش به تن کرده بود را با یک دست بالا کشید و به آناهید که صدای هن و هنش موقع راه رفتن می‌آمد گفت: - تو از سمت راست برو که برسی بهشون، من از چپ می‌رم که بچه‌ها رو بگیرم. صدای آناهید با تاخیر فراوان، درحالی که انگار کیلومترها دویده است، مقطع و آرام آمد که گفته بود: - خا...
  2. ~ROYA~

    در حال تایپ رمان آینده‌ی قدیم | ~ROYA~ و ~PARLA~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...بچه‌ها در آن اطراف پرسه بزنند. آناهید هم به ناچار دنبال خواهرش به راه افتاد و داد زد: - هیتا صبر کن بشر! و آرام‌تر ادامه داد: - جون به جونش کنن حرفش رو به کرسی می‌نشونه. هیچ‌کدامشان در راه کلامی حرف نمی‌زدند، خوب می‌دانستند اگر بچه‌ها با آنها تنها باشند چه اتفاقی خواهد افتاد. #آینده‌ی_قدیم
  3. ~PARLA~

    در حال تایپ رمان آینده‌ی قدیم | ~ROYA~ و ~PARLA~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...راه افتاد. آناهیتا که تا به الآن هنوز ساکت و صامت رو زمین چهارطاق افتاده بود، برخاست و او هم بی توجه به وقایعی که تا به الآن اتفاق می‌افتاد، به سمت حیاط قدم تند کرد. آناهید هم در حالی که خواهرش را صدا می‌زد به دنبال دندان مصنوعیِ زاپاسش گشت که همیشه در گوشه‌ای از خانه پنهانش می‌کرد...
  4. ~PARLA~

    در حال تایپ رمان آینده‌ی قدیم | ~ROYA~ و ~PARLA~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...گفت: - پوشکَک؟ پوکشک! گیسو دستی به معنای «حالا هرچی» تکان داده و کنار هاشم نشست. حشمت و عصمت که در درگاه ایستاده و مانند مجسمه‌های مصر باستان هرکدام دست به سـ*ـینه به چهارچوب تکیه داده بودند، نگاهی به هم‌دیگر و بعد به هاشم و گوهر انداختند و در نهایت عصمت گفت: - از جونشون سیر شدن. #آینده‌ی_قدیم
  5. ~ROYA~

    در حال تایپ رمان آینده‌ی قدیم | ~ROYA~ و ~PARLA~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    مقدمه: سرمای خورشید رفته رفته بر زمین بیشتر می‌شد، برق شادی در چشم‌های آن دو زن ایستاده بود. گریه‌ای شیطانی بر سر دادند و عصاهایشان را به منظور رضایت، بر پاهای یک دیگر فشردند! نجوای دلخراش و تاسف بار کسی می‌آمد: -دیش دیری دیدین ماشالله! #آینده‌ی_قدیم
  6. ~ROYA~

    در حال تایپ رمان آینده‌ی قدیم | ~ROYA~ و ~PARLA~ کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...سرچشمه‌اش قدیم باشد! زمین، زمین سابق نیست؛ آدم‌ها و موجوداتش هم! همه چیز گویی برای درست شدن، طوری خراب شده که راهی برای بازگشت نیست. زمین، یک خرابه‌ی آباد که روزگاری میلیارد ها جمعیت داشت، اکنون خالیست! و حال، دو پیرِ جوان و نوه‌هایشان قصد دارند از این شرایط جان سالم به در ببرند...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا