خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: شمع_آجین

  1. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و پا بر روی یک خاک نباشیم شاید که دستانمان جدا باشد و آ*غو*شمان با صدای تپش‌هایمان پُر نشده باشد و شاید هرگز اتفاق نیفتد اما اینجا جانیست برای تو و یادی که یک‌دَم غافل از یاد تو نیست یک‌ سال گذشت از دوستی‌ات و گویی صد سال است که آشنایی تولدت مبارک... #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  2. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    نیم تو سنگ و نیم من زمستان سرد پاییز شد و نیست صدای پیچش زلف تو با برگ درخت یادت هست؟ بگفتی سرایم همین جاست همین باغ حلاوت و تو همچو آب شرنگ بگرفتی جانم -------------------------------- *حلاوت: شیرین *شرنگ: زهر #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  3. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و دیگر نفسی نیست که بخواهد «وجودم» خطابت کند یا که لالایی مفتون به گوشَت بخواند تا جانت را نداوت بخشد آه که تو آن لحظه متلهفی و متلهفی دیگر سود ندارد حال دیگر اشک است که جاری می‌شود همان جا که رد بـ*ـو*سه‌ی من سخت می‌سوزد ______________ *متلهفی: پشیمانی #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  4. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...از دور به تماشای عرصه بنشستم نجوای آماس به گوشم برسید «باورت گر بشود گر نشود عاشقی هست، وفاداری نیست تو دلباخته‌ی ماهی‌ای شدی که در عقد حوض دستی به چرخش دارد» ----------------------------- * ماهی خونی: منظور ماهی قرمز * آماس شتابان: باد تند *عرصه: صحنه #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین...
  5. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و دگر نیست صدای خش‌خشی که شود صانع خندیدن شیدا که دگر نیست دلداده‌ای در این زمان ----------------------------- *خزان صفرا: خزان زردرنگ *نبش: کنج *معبر: منظور کوچه است *خطوه: پا *قمیص تنش: منظور جامه تنش، پیراهن تنش *صانع خندیدن شیدا: عامل خندیدن عاشق #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  6. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...گرفته یقه‌ی آدمیان را که حال همه می‌شکنیم می‌رویم همچو زمان می‌نشینیم روی طاقچه‌ی خاطره‌ها یا که در خاک جهان -------------------- *کولاکی: طوفانی *دثار: جامه *مغشوش: پریشان *مهجوری: جدایی *سنت مفتون: رسم عاشق *میغ کبود: ابر سیاه *تحسر: اندوه *حتف: مرگ #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  7. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    شمع آجین قرار بود پریشان نشود ز حمیرای دلم پُر نشود اما افسوس قلم جورکش جوهر قلبم شده است ز تو و آن رخ خانه‌خرابت لبریز شده است #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  8. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    چه بگویم ز شمع ساحل خون‌گشته‌ی دل؟ چه بگویم ز سرای ویران‌گشته‌ی ذهن؟ ز تو هرچه که بگویم سراب فکر است زان همه شور و امیدم مزارم گشته #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  9. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    می‌روی و می‌شود این خانه با رنگ رخم همرنگ شب سیاه و روز من جامه محزون تو بخند #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  10. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...را می‌دَرَد پیکرربایی می‌کند و وجودم را می‌برد همچو قاصدکی آزاد در هوای شب مرا تا لـ*ـب ساحل می‌برد رهایم می‌کند میان امواج خروشان سخت نیم وجودم را دریا و نیم دیگرم را مرگ می‌برد نصف و نیمه بر روی تکه‌ای چوب، نیم رفته را می‌بینم و نیم دیگرم را آب می‌برد #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  11. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...حال دیگر بوی خاک می‌دهد جامه من آه ای سرور من! خاک بد برداشت کرد زمین‌گیر شدم غربت‌زده‌ام و غریب مانده در این سرزمین همچو پیراهنی بر روی سیم خاردار شدم شاید که من سواری بی‌اسبم که حال مانده در بین راه شاید هم پرستوی جوانی که جدا مانده از پرستوها #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  12. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...فرشتگان را بر دوش خود تنظیم می‌کنند یاوه‌گو و دروغ مدام از لـ*ـب‌هایشان چکه می‌کند این انسان‌ها بی‌سواد حقیقی‌اند جز انتقام هیچ نیاموخته‌اند دادن قلب به چنین حیواناتی به دست مرگ سپردن خویشتن است دل آن‌قدر ارزشش والاست كه نباید برده جورکش جسم دیگری شود #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  13. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...هستم کاش امروز هم حال آسمان نم داشت قطره‌های حیات‌بخشش زینتی همچو گوهر داشت کاش امروز هم به‌جای گل تیغ دارم در دستم قلم و کاغذ بود تا که می‌‌ساختم من رؤیای جدیدم را با این اوصاف امروز هم از هرچه که بودم از هرچه که هستم بیزارم و بیزارم و بیزار... #دلنوشته_شمع_آجین #شمع_آجین #ساغر_هاشمی_مقدم
  14. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...پَر دارم و نه بال نظر نه قفس تنگ و نه دیوار سخت تکه‌تکه در دهان کرکس‌ام یا دست در دست فرشتگان؟ به‌ سوی ملائک می‎‌روم یا به زیر زمین به زیر خاک؟ به سووشون نشسته‌ام یا که آوازه‌خوانم و سرمست؟ از هرچه که بودم از هرچه که هستم بیزارم و بیزارم و بیزار... #دلنوشته_شمع_آجین #شمع_آجین #ساغر_هاشمی_مقدم
  15. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...پوزخندی به لـ*ـب داشته و در دلم انسان‌های جماد و در چشم شیاطینی سرخ می‌بینم شمع‌ها گداخته می‌شوند و می‌سوزند و باز هم زیر پایم با قطرات سرخ زینت داده می‌شود من دیگر سیاهم یا سپید؟ سرخم یا که سبز؟ از هرچه که بودم از هرچه که هستم بیزارم و بیزارم و بیزار... #دلنوشته_شمع_آجین #شمع_آجین...
  16. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...بال در بالم شنا کردند من نمی‌گویم که قطره‌های شمع خونی نبود من نمی‌گویم که باز سرما نبود، درد نبود، غم نبود من نمی‌گویم که بارانی نبود، ابری نبود، ماهی نبود من می‌گویم من بودم و چرخش حیات و سوزش سوختن و قطره‌های خون در اتاقی که به‌جز بلعیدنم کاری نداشت #دلنوشته_شمع_آجین #شمع_آجین...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا