رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
همان موقع بود؛ که در باشتاب بازشد؛ و طبق معمول مادرم وارد شد. نود درصد مواقع این در توسط مادرم باز میشد؛ و به جرعت میتوان گفت که، هیچکس بعد من اندازهی مادرم در را باز نکردهاست!
عینک کوچکش را که شیشههای مستطیل شکل داشت، از روی چشمان مشکی رنگ درشتش، که به مادر بزرگم رفته بود؛ پایینتر کشید؛...
...چوبهای ریز و درشت را بردهان گرفته و درحال ساخت لانهای کوچک بودند.
طرح نقاشی را در پوشهای که به طرحهایم اختصاص داشت ذخیره کردم؛ و بیخیال وسایل نقاشیم را از زیر میز چوبی و سفید رنگ روبه رویم بیرون کشیدم و کاوشگر نگاهشان کردم؛ تا اگر چیزی کم و کسر دارم، بخرم.
#رمان_جای_میان_رویایم
#فاطمه_قاسمی
...زد؛ و گفتم:
_آخه... .
اما مادر این بار چشم غرهای نصارم کرد؛ که مجبور شدم سکوت را برگزینم. سینا را دوست داشتم؛ اما نه آن دوست داشتنهای آتشین! یا حتی عشق! فقط یک دوست داشتن معمولی. اینطور بگویم که او از میان تمام جنسهای مذکری که اطرافم بودند؛ سینا دلنشین تر بود.
#رمان_جای_میان_رویایم...
...ناتمام من. وای از دست عشقی بیگانه که مرا اسیر خود کرده.
و وای از دست خوابهای که نه کابوس بودنش پیداست؛ و نه رویا بودنش.
*این رمان اختصاصی انجمن رمان ۹۸ نوشته شده؛ و هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی خواهد داشت.
#رمان_جای_میان_رویایم
#فاطمه_قاسمی
https://forum.roman98.com/threads/27936/